نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل گررَستم ازدست تیرزن من و کنج ویرانه ی پیرزن
یکی بود یکی نبود . پیرزن فقیری بود که توی کلبه ی کوچکش یک گربه داشت . گربه همدم پیرزن بود امّا پیرزن غذای به درد بخوری نداشت که به گربه بدهد پیرزن گربه را خیلی دوست داشت.
گربه هم گاه گاهی موشی شکار می کرد و می خورد امّا چون در خانه ی پیرزن چیز ی پیدا نمی شد ، موش ها هم کمتر به کلبه ی پیرزن رفت و آمد می کردند گربه هم همیشه گرسنه بود و رنج می کشید یک روز گربه اطراف کلبه ی پیرزن گربه ی چاقی را دید . آن گربه آن قدر تپل بود که به سختی راه می رفت . گربه ی پیرزن به گربه ی چاق گفت: «سلام رفیق تا حالا تو را ندیده بودم» گربه ی چاق گفت: «حق داری مرا ندیده باشی من مال این طرف ها نیستم آمده ام به یکی از آشنایانم سری بزنم . من در قصر حاکم زندگی می کنم آن جا خوردنی های زیادی پیدا می شود . آن قدر غذا هست که هم موش ها بخورند ، هم گربه ها.
گربه ی پیرزن آهی کشید و گفت :حاکم این همه گربه را چرا توی قصرش راه داده گربه ی چاق گفت: راستش حاکم ما گربه ها را به قصرش برده که موش های قصر را شکار کنیم اما آن قدر خوراکی زیاد است کاری به کار موش ها نداریم . تو هم بیا تا به قصر حاکم برویم و از پس مانده ی غذاها استفاده کنیم ، گربه پیرزن خوشحال شد به کلبه برگشت و تصمیمش را به پیرزن گفت: پیرزن ناراحت شد و گفت: «من تو را به خاطر خودت دوست دارم ولی حاکم گربه ها را به عنوان شکارچی موش به قصرش راه داده حالا می خواهی بروی برو دلم برایت تنگ می شود» گربه پیرزن با گربه چاق به راه افتادند .
آن روز به حاکم خبر داده بودند که موش ها فرش یکی از اتاق های قصر را جویده اند حاکم از دست گربه ها عصبانی شده بود دستور داده بود که همه ی گربه ها را از قصر بیرون کنند و اگر گربه ای برگشت با تیر بزنندش .
گربه ی چاق و گربه ی پیرزن بی خبر از همه جا وارد قصر شدند چشم یکی از کارکنان قصر به آن ها افتاد و مشغول تیراندازی به طرف گربه ها شد به هر طرفی که می رفتند تیری به طرفشان پرتاب می شد گربه چاق خیلی زود هدف تیرها قرار گرفت اما گربه ی لاغر توانست خودش را لابه لای وسایل قصر پنهان کند و از تیر رس مأموران دور بشود . هوا که تاریک شد پاورچین پاورچین از قصر بیرون آمد و به سرعت به طرف کلبه ی پیرزن برگشت .
از آن روز به بعد هر کس بخواهد بگوید : «وضع گذشته ام بهتر از وضع کنونی من است» می گوید : (گر رَستم از دست تیرزن من و کنج ویرانه ی پیرزن)
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل گشتم صد و سی درّه ، ندیدم آدم دو سره!!
یکی بود یکی نبود ؛ دو مرد روستایی آماده شده بودند تا به روستای دیگری سفر کنند . آن ها نباید دیر راه می افتادند چون باید قبل از (تاریکی هوا) از درّه ی غول بیابانی می گذشتند . توی راه یکی از آنها پا درد گرفت و به همین دلیل مدتی استراحت کردند . کم کم هوا داشت تاریک می شد امّا آنها هنوز به درّه نرسیده بودند .
در ضمن شنیده بودند که غول بیابانی هر وقت آدمی را شکار می کند با زبان زبرش کف پای او را لیس می زند و زخم می کند طوری که او نمی تواند فرار کند بعد سر وقت با بچّه هایش او را می خورند .
یکی از آنها گفت : بیا کاری کنیم . من کف پاهایم را در شلوار تو می کنم و تو کف پاهایت را توی پاچّه ی شلوار من بکن تا پاهایمان بیرون نماند تا غول آنها را لیس بزند و زخم شود تا اینکه بتوانیم امشب اینجا بخوابیم .
این کار را کردند و هر دو خوابیدند . غول سر وقتشان آمد هر چه گشت پایی پیدا نکرد فقط دو سر دید با خودش گفت , نکند اینها غول جدیدی هستند و از من قوی تر ، بهتر است فرار کنم .
بچّه غول ها که منتظر غذا بودند پرسیدند : چرا وحشت کرده ای ؟
غول گفت : تا حالا صد و سی درّه را زیر پا گذاشتم : اما آدم دو سر ندیدم به همین دلیل وقتی کسی با حیله و نیرنگ رو به رو شود این جمله را می گوید " گشتم صد و سی درّه ، ندیدم آدم دو سره !! "
نوشته شده توسط: الهه ناز
ضرب المثل با حرف گ
گابمه و آبمه و نوبت آسیابمه !
گاوش زائیده !
گاو نه من شیر !
گاو پیشانی سفیده !
گاهی از سوراخ سوزن تو میره گاهی هم از دروازه تو نمیره !
گاه باشد که کودک نادان --- بغلط بر هدف زند تیری !
گدا رو که رو بدی صاحبخونه میشه !
نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت ---- هر طفل نی سوار کند تازیانه اش ! [[ صائب]]
گذر پوست به دباغخانه میافته !
گر بری گوش و گر زنی دمبم --- بنده از جای خود نمی جنبم !
گر بدولت برسی مست نگردی مردی !
گربه تنبل را موش طبابت میکنه !
گربه برای رضای خدا موش نمیگیره !
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده !
گربه روغن میخوره خانم دهنش بو میکنه !
گربه شب سموره !
گربه را دم حجله باید کشت !
گربه را اگر در اطاق حبس کنی پنجه بروت میزنه !
گربه را گفتند : گهت درمونه خاک پاشید روش !
گربه مسکین اگر پر داشتی --- تخم گنجشک از زمین بر داشتی !
گربه شیر است در گرفتن موش --- لیک موش است در مصاف پلنگ !
گر تو قرآن بدین نمط خوانی --- ببری رونق مسلمانی را ! [[ سعدی]]
گر تو بهتر میزنی بستان بزن !
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را ! (( در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند ... )) [[ حافظ]]
گر حکم شود که مست گیرند --- درشهرهر آنچه هست گیرند !
گر جمله کائنات کافر گردند --- بر دامن کریاش ننشیند گرد !
گر در یمنی چو با منی پیش منی --- ور پیش منی چو بی منی در یمنی !
گر در همه دهر یک سر نیشتر است --- بر پای کسی رود که از همه درویشتر است !
گرد نام پدر چه میگردی ؟ --- پدر خویش باش اگر مردی ! [[ سعدی]]
گر زمین و زمان بهم دوزی --- ندهندت زیاده از روزی !
گرز به خورند پهلوون !
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازیم !
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟!
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده !
گرهی که با دست باز میشه نباید با دندان باز کرد !
گفت پیغمبر که چون کوبی دری --- عاقبت زآن در برون آید سری !
گفت : خونه قاضی عروسیست . گفت : بتو چه؟ گفت : مرا هم دعوت کرده اند . گفت : بمن چه ؟!
گفت : چشم تنگ دنیا دار را --- یا قناعت پر کند یا خاک گور ![[ سعدی]]
گفت : استاد! شاگردان از تو نمیترسند. گفت : منهم از شاگردها نمیترسم !
گفتند : خربزه و عسل با هم نمیسازند . گفت : حالا که همچین ساخته اند که دارند منو از وسط بر میدارند !
گفتند : خرس تخم میذاره یا بچه ؟ گفت : از این دم بریده هر چی بگی بر میاد!
گفت : نوری خونه است ؟ گفتند : علاوه بر نوری دخترش هم خونه است . گفت : نور علی نور !
گفتند : خربزه میخوری با هندوانه ؟ گفت : هر دودانه !
گل زن و شوهر را از یک تغار برداشته اند !
گله گیهات بسرم ایشالا عروسی پسرم !
گنجشک امسال رو باش که گنجشک پارسالی را قبول نداره !
گنج بی مار و گل بی خار نیست --- شادی بی غم در این بازار نیست ! [[ مولوی]]
گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید !
گنجشک با زاغ زوغش بیست تاش یه قرونه، گاو میش یکیش صد تومنه !
گندم خوردیم از بهشت بیرونمان کردند !
گندم از گندم بروید جو ز جو ! (( از مکافات عمل غافل نشو ... )) [[ مولوی]]
گوساله بسته را میزنه !
گوسفند امام رضا را تا چاشت نمیچرونه !
گوسفند بفکر جونه، قصاب به فکر دنبه !
گوشت جوان لب طاقچه است !
گوشت را از ناخن نمیشه جدا کرد !
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من --- آنچه البته بجائی نرسد فریادست ! [[ یغمای جندقی]]
گوشت را از بغل گاو باید برید !
گوشت رانم را میخورم منت قصاب رو نمیکشم !
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض --- ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود ! [[ حافظ]]
گه جن خورده !
گیرم که مار چوبه کند تن بشکل مار --- کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ! [[ خاقانی]]
گیرم پدر تو بود فاضل --- از فضل پدر تو را چه حاصل ! [[ نظامی]]
گیسش را توی آسیا سفید نکرده !
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
انواع ضرب المثل, ضرب المثل با حرف ک
کافر همه را بکیش خود پندارد !
کاچی بهتر از هیچی است !
کار از محکم کاری عیب نمیکنه !
کار خر و خوردن یابو !
کار بوزینه نیست نجاری !
کارد، دسته خودشو نمی بره !
کار، نشد نداره !
کار نباشه زرنگه !
کار هر بز نیست خرمن کوفتن --- گاو نر میخواهد و مرد کهن .
کاری بکن بهر ثواب - نه سیخ بسوزه نه کباب !
کاسه گرمتر از آش !
کاسه جائی رود که شاه تغار باز آید !
کاسه را کاشی میشکنه، تاوانش را قمی میده !
کاشکی ننم زنده میشد - این دورانم دیده میشد !
کاشکی را کاشتند سبز نشد !
کاه از خودت نیست کاهدون که از خودته !
کاه بده، کالا بده، دو غاز و نیم بالا بده !
کاه پیش سگ، استخوان پیش خر !
کاه را در چشم مردم می بینه کوه را در چشم خودش نمی بینه !
کاهل به آب نمیرفت، وقتی میرفت خمره میبرد !
کباب پخته نگردد مگر به گردیدن !
کبکش خروس میخونه !
کپه هم با فعله است ؟!
کجا خوشه؟ اونجا که دل خوشه !
کج میگه اما رج میگه !
کچلی را گفتند: چرا زلف نمیگذاری ؟ گفت : من از این قرتی گریها خوشم نمیاد !
کچل نشو که همه کچلی بخت نداره !
کچلیش، کم آوازش !
کدخدا را ببین ، ده را بچاپ !
کرایه نشین، خوش نشینه !
کرم داران عالم را درم نیست --- درم داران عالم را کرم نیست !
کرم درخت از خود درخته !
کژدم را گفتند: چرا بزمستان در نمیآئی ؟ گفت : بتابستانم چه حرمت است که در زمستان نیز بیرون آیم ؟!
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست ! (( هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار )) [[ حافظ ]]
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من !
کسی دعا میکنه زنش نمیره که خواهر زن نداشته باشه !
کسی را در قبر دیگری نمی گذارند !
کسی که از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نمیشه !
کسی که از گرگ میترسه گوسفند نگه نمیداره !
کسی که با مادرش زنا کنه، با دیگران چها کنه !
کسی که منار میدزده ، اول چاهش را میکنه !
کسی که خربزه می خوره، پای لرزش هم میشینه !
کشته از بسکه فزونست کفن نتوان کرد !
کفاف کی دهد این باده بمستی ما --- خم سپهر تهی شد ز می پرستی ما .
کف دستی که مو نداره از کجاش میکنند ؟!
کفتر صناری، یاکریم نمیخونه !
کفتر چاهی جاش توی چاهه !
کفشات جفت ، حرفات مفت !
کفشاش یکی نوحه میخونه، یکی سینه میزنه !
کفگیرش به ته دیگ خورده !
کلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت !
کلاغ از وقتی بچه دار شد ، شکم سیر بخود ندید !
کلاغ از باغمون قهر کرد، یک گردو منفعت ما !
کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت !
کلاغ، روده خودش در آمده بود اونوقت میگفت : من جراحم !
کلاغ سر لونه خودش قارقار نمیکنه !
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !
کلاه را که به هوا بیندازی تا پائین بیاید هزار تا چرخ میخوره !
کلاه کچل را آب برد گفت : برای سرم گشاد بود !
کلفتی نون را بگیر و نازکی کار را !
کلوخ انداز را پاداش سنگ است --- جواب است ای برادر این نه جنگ است .
کله اش بوی قرمه سبزی میده !
کله پز برخاست سگ جایش شنست !
کله گنجشکی خورده !
کمال همنشین در من اثر کرد --- وگر نه من همان خاکم که هستم . [[ سعدی]]
کم بخور همیشه بخور !
کمم گیری کمت گیرم - نمرده ماتمت گیرم !
کنار گود نشسته میگه لنگش کن !
کند همجنس با همجنس پرواز ! (( کبوتر با کبوتر باز با باز ...))
کنگر خورده لنگر انداخته !
کور از خدا چی میخواهد ؟ دو چشم بینا !
کور خود و بینای مردم !
کورشه اون دکانداری که مشتری خودشو نشناسه !
کور را چه به شب نشینی !
کور کور را میجوره آب گودال را !
کور هر چی توی چنته خودشه خیال میکنه توی چنته رفیقش هم هست !
کوری دخترش هیچ، داماد خوشگل هم میخواهد !
کوزه خالی، زود از لب بام میافته !
کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره !
کوزه نو آب خنک داره !
کوزه نو دو روز آب را سرد نگه میداره !
کوسه دنبال ریش رفت سیبیلشم از دست داد !
کوسه و ریش پهن !
کو فرصت ؟!
کوه بکوه نمیرسه، آدم به آدم میرسه !
کوه ، موش زائیده !
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل کار نشد ندارد
پسر جوانی با پدرش بر روی زمینی ، کشاورزی می کردند ! مدتی گذشت و زمین اصلاً آماده ی بذر پاشی نشد . پسر در همان آغاز کار ناامید شد و به پدر گفت :"این کار اصلاً شدنی نیست !
این زمین خشک و بایر است و بی جهت وقت خود را تلف می کنیم ! " ولی پدر همچنان امیدوار بود و صبح تا شب تلاش می کرد . بالاخره روزی رسید که زمین ، آماده ی کشت شد و تلاش های پدر نتیجه داد . وقتی پسر با تعجب به زمین نگاه می کرد ، پدر خندید و گفت : " دیدی پسرم با تلاش و جدیت هر کاری انجام شدنی است ، کار نشد ندارد ! "
این ضرب المثل را وقتی به کار می برند که کسی قبل از انجام کاری از نتیجه ی آن ناامید باشد.
منبع:aftabir.com
نوشته شده توسط: الهه ناز
ریشه تاریخی ضرب المثل, ضرب المثل با ف
فارسی گو، گر چه تازی خوشتر است
فال، امام جعفر صادق است و بد ندارد
فال بد بر زبان بد باشد.
فارسی شکر است، ترکی هنر است.
فال و تماشا
فردا که برمن و تو وزد باد مهرگان --- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست ؟ (( ناصر خسرو))
فرزند بی ادب مثل انگشت ششمه، اگر ببری درد داره ، اگر هم نبری زشته !
فرزند عزیز نور دیده --- از دبه کسی ضرر ندیده !
فرزند کسی نمیکند فرزندی --- گر طوق طلا به گردنش بر بندی !
فرزند عزیز دردونه، یا دنگه یا دیوونه !
فرزند هنر باش، نه فرزند پدر؛ فرزند هنر، زنده کند نام پدر
فرشش زمینه، لحافش آسمون !
فرش، فرش قالی، ظرف، ظرف مس، دین، دین محمد !
فضول را بجهنم بردند گفت : هیزمش تره !
فقیر، در جهنم نشسته است !
فکر نان کن که خربزه آبه !
فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه !
فراوان سخن باشد، آگنده گوش
فردا هم روز خداست.
فلک فلک، بهمه دادی منقل، به ما ندادی یک کلک !
فواره چون بلند شود سرنگون شود !
فیل خوابی می بیند و فیلبان خوابی !
فیلش یاد هندوستان کرده !فیل و فنجان !
فیل و فنجان
فیل زنده اش صد تومنه، مرده شم صد تومنه !
فال، امام جعفر صادق است و بد ندارد
فال بد بر زبان بد باشد
فارسی شکر است، ترکی هنر است.
فلانی اجاقش کوره
فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه
فکر نان کن، که خربزه آب است
فقط مرده است که سخن نمیگوید
فقط دست بگیر داره، دست بده نداره
فقط بلبل قدر گل را میداند.
فراوان سخن باشد، آگنده گوش.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
ضرب المثل همان طور که می زاید همانطور هم سر زا می رود
یکی بود یکی نبود ، ملا نصرالدین چند تا همسایه داشت . یکی از همسایه های ملا اغلب مزاحم او می شد و گاه و بی گاه در خانه ی او را می زد و چیزی از ملا می خواست . یک روز نان ، یک روز پیاز و روزی دیگر تخم مرغ و ... ملا از دست کارهای او خسته شده بود ، فکر می کرد و نقشه ای کشید ، یک روز صبح رفت و در خانه ی همسایه را زد به او گفت : میهمان زیادی داریم و یک دیگ بزرگ می خواهم همسایه دیگ بزرگی را به او داد .
ملا دیگ را گرفت و رفت . فردای آن روز دیگ کوچکی هم توی آن گذاشت و به خانه ی همسایه برد .
همسایه دیگش را گرفت و دید دیگ خیلی کوچکی هم توی آن است به ملا گفت :دیگچه مال من نیست .
ملا گفت : دیگ شما دیشب یک دیگچه زایید مبارکتان باشد .
همسایه می دانست که دیگ نمی تواند بچه بزاید ولی چون صاحب دیگچه ای شده بود دیگر حرفی نزد و به نادانی ملا خندید . چند روزی گذشت و دوباره ملا آمد همان دیگ را از همسایه ( دیگ بزرگ ) یک روز گذشت ، دو روز و یک هفته گذشت . ملا دیگ را به همسایه پس نداد . همسایه به سراغ ملا رفت و سراغ دیگش را گرفت . ملا با ناراحتی گفت دیگ نازنینی بود خدا رحمتش کند . متأسفانه سر زا رفت . همسایه عصبانی شد و گفت : چرا حرف بی حساب می زنی ؟ ملا گفت: همان طوری که دیگ می زاید ، سر زا هم می رود .
از آن به بعد به کسی که عقل و آگاهی اش را کنار گذاشته و دلش را به سودهای کوچک خوش کرده می گویند : همان طور که می زاید سر زاهم می رود .
منبع:aftabir.com
نوشته شده توسط: الهه ناز
مَثَلها داستان زندگی مردماند و چون آیینهای روشن، آیینها، تاریخ، هوش، بینش و فرهنگ ملت را در خود نشان میدهند.
«مَثَل واژهای است که از عربی به فارسی راه یافته و آنچنان که مینویسند از ماده مثول بر وزن عقول به معنی شبیه بودن چیزی به چیز دیگر یا به معنای راست ایستادن و بر پای بودن آمده است». این واژه در عربی به چند معنا به کار رفته است: مانند و شبیه، برهان و دلیل، مطلق سخن و حدیث، پند و عبرت، نشانه و علامت. در اصطلاح اهل ادب مثل نوعی خاص از سخن است که آن را به فارسی داستان و و گاهی به تخفیف دستان میگویند
با این وصف امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضربالمثل «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» میپردازیم.
این ضربالمثل را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن هم در زمانی که این افراد از زیادی سختیها در زندگی و یا کار و ... گله داشته باشند.
حال ببینیم چه داستانی در پس این ضربالمثل قرار دارد؟
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از مرگ وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر میگذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوختهاش خرده پولی بوده و لباس کهنهای، به عنوان شاه معرفی میکنند و او را بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها میگذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت مینشیند و امور را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر میشود و میشنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش میکشم. سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
نوشته شده توسط: الهه ناز
ضرب المثلهای ایرانی, انواع ضرب المثل
داری طرب کن، نداری طلب کن
دادن به دیوانگی گرفتن به عاقلی
دارندگیست و برازندگی
دانا گوشت میخورد نادان چغندر
داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حسابه
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد
دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه --- هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا
دختر، تخم تر تیزک است
دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست داره
دخترمیخواهی ماماش را بین --- کرباس میخواهی پهناش را ببین
دختر همسایه هر چه چل تر برای ما بهتر
دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقا دائیش خوبه
درازی شاه خانم به پهنای ماه خانم در
در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام
در بیابان لنگه کفش، نعمت خداست
در جنگ، حلوا تقسیم نمیکنند
در پس هر گریه آخر خنده ایست
در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی ؟
در جهان هر کس که داره نان مفت، میتواند حرفهای خوب گفت
در جیبش را تار عنکبوت گرفته است
در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه میبرند
در چهل سالگی طنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد
در حوضی که ماهی نیست ، قورباغه سپهسالاره
در خانه ات را ببند همسایه تو دزد نکن
در خانه مور، شبنمی طوفانست
در خانه هر چه، مهمان هر که
در خانه اگر کس است یکحرف بس است
در خانه بیعاره ها نقاره میزنند
درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای --- نه جور اره کشیدی نه جفای تبر
درخت پر بار، سنگ میخوره
درخت کاهلی بارش گرسنگی است
درخت کج جز بآتش راست نمیشه
درخت گردکان باین بلندی --- درخت خربزه الله اکبر
درخت هر چه بارش بیشتر بشه، سرش پائین تر میاد
در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردم و نمیشه بست
درد دل خودم کم بود، اینهم قرقر همسایه
درد، کوه کوه میاد، مومو میره
در دنیا همیشه بیک پاشنه نمیچرخه
در دنیا یه خوبی میمونه یه بدی
در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته
در زمستان، الو، به از پلوه
در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گله
درزی در کوزه افتاد
در زیر این گنبد آبنوسی، یکجا عزاست یکجا عروسی
درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی --- جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را ." نظیری نیشابوری "
در شهر کورها یه چشمی پادشاست
در شهر نی سواران باید سوار نی شد
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ! " حافظ شیرازی "
در عفو لذتیست که در انتقام نیست
در کف شیر نر خونخواره ای --- غیر از تسلیم و رضا کو چاره ای ؟
در مجلس خود راه مده همچو منی را --- کافسرده دل افسرده کند انجمنی را !
درم داران عالم را کرم نیست --- کریمان را بدست اندر درم نیست
در مسجده، نه کند نیست نه سوزوندنی
در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد
درویش از ده رانده، ادعای کدخدائی کند
در، همیشه بیک پاشنه نمیگرده
درهفت آسمان یک ستاره نداره
درویش مومیائی، هی میگی و نمیائی
درویش را گفتند : در دکانتو ببند دهنشو هم گذاشت
دزد،آب گرون میخوره
دزد بازار آشفته میخواهد
دزد باش و مرد باش
دزد حاضر و بز حاضر
دزد ناشی به کاهدون میزنه
دزد به یک راه میرود، صاحب مال به هزار راه
دزدی آنهم شلغم ؟
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است
دست بالای دست بسیار است . " در جهان پیل مست بسیار است ... "
دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده
دست بیچاره چون بجان نرسد --- چاره جز پیرهن دریدن نیست
دست بی هنر کفچه گدئیست
دست بریده قدر دست بریده را میدونه
دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه
دست پشت سر نداره
دست پیش را گرفته که پس نیفته
دستت چربه، بمال سرت
دستت چو نمیرسد به خانم --- دریاب کنیز مطبخی را
دستت چو نمیرسد به کوکو، خشکه پلو را فرو کو
دست تنگی بدتر از دلتنگی است
دست خالی برای تو سر زدن خوبه
دست در کاسه و مشت در پیشانی
دست، دست را میشناسه
دست دکاندار تلخ است
دست راست را از چپ نمیشناسه
دستش به خر نمیرسه پالان خر را بر میدارد
دستش به دم گاو بند شده
دستش به عرب و عجم بند شده است
دستش بدهنش میرسه
دستش در کیسه خلیفه است
دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته
دستش شیره ایست یا دستش چسبناک است
دستش را توی حنا گذاشت
دست شکسته بکار میره، دل شکسته بکار نمیره
دست شکسته وبال گردنه
دستش نمک نداره
دست کار دل و نمیکنه و دل کار دست و نمیکنه
دستش کجه
دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودشو میکنه
دست که بسیار شد برکت کم می شود
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل . " پای ما لنگ است و منزل بس دراز " " حافظ شیرازی "
دست ننت درد نکنه
دست و رویش را با آب مرده شور خانه شسته است
دستی را که حاکم ببره خون نداره یا دیه نداره
دست و روت را بشور منم بخور
دستی را که نمیتوان برید باید بوسید
دستی را که از من برید، خواه سگ بخورد خواه گربه
دشمنان در زندن با هم دوست شوند
دشمن دانا که غم جان بود --- بهتر از دوست که نادان بود . " نظامی "
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد . " دانی که چه گفت زال با رستم گرد " " سعدی "
دشمن دانا بلندت میکند --- بر زمینت میزند نادان دوست
دعا خانه صاحبش را میشناسد
دعا کن " الف " بمیره یا دعا کن بابات بمیره
دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود
دلاکها که بیکار میشوند سر هم را میتراشند
دل بیغم دراین عالم نباشد --- اگر باشد بنی آدم نباشد .
دل سفره نیست که آدم پیش هر کس باز کنه
دلش درو طاقچه نداره
دلم خوشه زن بگم اگر چه کمتر از سگم
دلو همیشه از چاه درست در نمیاد
دماغش را بگیری جانش در میاد
دم خروس از جیبش پیداست
دمش را توی خمره زده است
دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد
دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب
دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند
دنیا دمش درازه
دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش
دنیا، دار مکافاته
دنیا را آب ببره او راخواب میبره
دنیا را هر طور بگیری میگذره
دنیایش مثل آخرت یزیده
دنیا محل گذره
دو تا در را پهلوی هم میگذارند برای اینست که به درد هم برسند
دو خروس بچه از یک مرغ پیدا میشوند، یکی ترکی میخونه یکی فارسی
دود از کنده بلند میشه
دود، روزنه خودشو پیدا میکنه
دو دستماله میرقصه
دور اول و بد مستی ؟
دور دور میرزا جلاله ، یک زن به دو شوهر حلاله
دوری و دوستی
دوست همه کس، دوست هیچکس نیست
دوستی بدوستی در، جو بیار زرد آلو ببر
دوستی دوستی از سرت میکنند پوستی ؟
دوست آنست که بگریاند. دشمن آنست که بخنداند
دوصد گفته چو نیم کردار نیست
دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد
دوغ در خانه ترش است
دوغ و دوشاب در نظرش یکیست
دو قرت و نیمش باقیه
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو --- دوتای جامه اگر کهنه است و گر از نو .
هزار مرتبه بهتر بنزد ابن یمین --- زفرمملکت کیقباد و کیخسرو .
ده انگشت را خدا برابر نیافریده
ده، برای کدخدا خوبه و برادرش
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند .
دهنش آستر داره
دهنش چاک و بست نداره
دهن مردم را نمیشود بست
دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته
دیر آمده زود میخواد بره
دیده می بینه، دل میخواد
دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه
دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا ؟
دیگ به دیگ میگه روت سیاه ، سه پایه میگه صل علی
دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند
دیگ ملا نصرالدین است
دیوانه چو دیوانه به بیند خوشش آید !
دیوار حاشا بلنده
دیوار موش داره ، موش هم گوش داره
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
خاشاک به گاله ارزونه، شنبه به جهود ! خار را در چشم دیگران می بینه و تیر را در چشم خودش نمی بینه !
خاک خور و نان بخیلان مخور ! (( ... خار نه ای زخم ذلیلان مخور )) خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه --- هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا ؟!
خاک کوچه برای باد سودا خوبه !
خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز !
خاله سوسکه به بچه اش میگه : قربون دست و پای بلوریت ! خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده !
خانه ای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست !
خانه خرس و بادیه مس ؟ خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالی باشه !
خانه داماد عروسیست، خانه عروس هیچ خبری نیست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مکوب !
خانه قاضی گردو بسیاره شماره هم داره !
خانه کلیمی نرفتم وقتی هم رفتم شنبه رفتم !
خانه همسایه آش میپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی ! خانه نشینی بی بی از بی چادریست !
خدا برف را به اندازه بام میده !
خدا جامه میدهد کو اندام ؟ نان میدهد کو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی !
خدا دیر گیره، اما سخت گیره !
خدا را بنده نیست !
خدا روزی رسان است، امااِهنی هم می خواد ! خدا گر ببندد ز حکمت دری --- ز رحمت گشاید در دیگری !
خدا سرما را بقدر بالا پوش میده !
خدا شاه دیواری خراب کنه که این چاله ها پر بشه !
خدا میان دانه گندم خط گذاشته !
خدا میخواهد بار را بمنزل برساند من نه، یک خر دیگه !
خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم میندازه ! خدا وقتی ها میده، ور ور جماران هم ، ها میده !
خدا وقتی بخواد بده، نمیپرسه تو کی هستی ؟
خدا همه چیز را به یک بنده نمی ده ! خدا یه عقل زیاد بتو بده یه پول زیاد بمن !
خدا همونقدر که بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی ؟
خر، آخور خود را گم نمیکنه !
خراب بشه باغی که کلیدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و یک کیله جو !
خر از لگد خر ناراحت نمیشه !
خر به بوسه و پیغام آب نمی خوره !
خربزه شیرین مال شغاله ! خر باربر، به که شیر مردم در ! خربیارو باقلا بار کن !
خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی !
خربزه میخواهی یا هندوانه : هر دو دانه !
خر، پایش یک بار به چاله میره !
خرج که از کیسه مهمان بود --- حاتم طایی شدن آسان بود !
خر چه داند قیمت نقل و نبات ؟
خر خالی یرقه میره ! خر خفته جو نمی خوره !
خر، خسته - صاحب خر، ناراضی !
خر دیزه است، به مرگ خودش راضی است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورمیخوره، مرده را با گور !
خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی باشه !
خر را که به عروسی میبرند، برای خوشی نیست برای آبکشی است !
خر را گم کرده پی نعلش میگرده !
خر، رو به طویله تند میره !
خرس، تخم میکنه یا بچه ؟ از این دم بریده هر چی بگی برمیاد !
خرس شکار نکرده رو پوستشو نفروش !
خر سواری را حساب نمیکنه ! خرس در کوه، بو علی سیناست !
خر، سی شاهی ، پالون دو زار !
خر کریم را نعل کردن !
خر که جو دید، کاه نمیخوره !
خر، که علف دید گردن دراز میکنه !
خر گچ کش روز جمعه از کوه سنگ میاره !
خر لخت راپالانشو بر نمیدارند!
خر ما از کرگی دم نداشت !
خر ناخنکی صاحب سلیقه میشود !
خروار نمکه، مثقال هم نمکه !
خر وامانده معطل چشه !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خریت ارث نیست بهره خداداده س !
خری که از خری وابمونه باید یال و دمشو برید ! خروسی را که شغال صبح میبره بگذار سر شب ببره !
خوشبخت آنکه خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده کردن دل خوش میخواد و گریه کردن سر وچشم !
خواست زیر ابروشو برداره، چشماشو کور کرد !
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه !
خودتو خسته ببین، رفیقتو مرده !
خودشو نمیتونه نگهداره چطور منو نگهمیداره ؟
خود گوئی و خود خندی، عجب مرد هنر مندی !
خودم کردم که لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبی داره ، پس دادن بدی ! خوشا چاهی که آب از خود بر آرد !
خوشا بحال کسانی که مردند و آواز ترا نشنیدند !
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان --- تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولی بکفم به که کلنگی بهوا !
خونسار است و یک خرس ! خیر در خانه صاحبش را میشناسد ! خیک بزرگ، روغنش خوب نمیشه !
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته