سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جویای دانش در سایه عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

داستان ضرب المثل نه کور میکند،نه شفا میدهد

مرد قصابی بود که چشمش درد می کرد و سرخ شده بود. او برای معالجه چشمش پیش حکیم باشی رفت حکیم باشی برای قصاب دارویی ساخت و گفت:صبح وشب دو قطره ازین دارو را توی چشمت بچکان تا خوب شوی.قصاب این کار را کرد او انتظار داشت پس از سه روز دارو چکاندن چشمش کاملا خوب شود اما این طور نشد. داروی حکیم باشی درد چشمش را کم کرد اما نتوانست سرخی و سوزش چشمش را کم کند پس از چند روز قصاب دوباره به دیدن حکیم باشی رفت و گفت:درد چشمم کم شده اما خوب نشده حکیم جان،دستم به دامانت دارویی بده که خوب بشوم وبتوانم به کارو زندگیم برسم.حکیم باشی این بار کتاب هایش را زیر و رو کرد واین بار از روی کتاب ها دارویی برای قصاب ساخت.قصاب دارو را به خانه برد وطبق دستور حکیم باشی مصرف کرد .چند روز گذشت:اما دارو اثر زیادی نکرد و درد سوزش چشم قصاب خوب نشد...قصاب نمی دانست چه باید بکند.به سفارش یکی از مشتریهایش به محله دیگر شهر رفت. در آنجا حکیم باشی دیگری بود و بیماران زیادی دور وبرش نشسته بودند.قصاب توی صف منتظر شدتا نوبتش برسد قصاب به حکیم باشی گفت:من اهل محله شما نیستم اما حکیم باشی محله خودمان نتوانسته مرا معالجه کند این است که به حضور شما آمده ام. حکیم به خوبی چشم قصاب را معاینه کرد و دارویی که به چشمش می ریخت دید سپس رو کرد به او و گفت: دارویی که حکیم باشی محله تان به تو داده ،داروی خوبی است فکر میکنم تو خودت بهداشت را رعایت نمی کنی و دست کثیفت را به چشمت میمالی.قصاب گفت:آخر چه کنم حکیم . وقتی چشمم میسوزد و میخارد که نمی توانم دست به چشمم نزنم. حکیم باشی گفت:دست تو همیشه آلوده ااست .آلوده به پشم ودنبه وگوشت گوسفند.اگر بخواهی با این دستهای آلوده همیشه چشم هایت را بخارانی مشکلت حل نمی شود.هر دارویی هم که مصرف کنی نه تورا کور میکند نه شفا می دهد. بهتر است چند روزی سرکار نروی و چشمت را با دسنمال تمیز ببندیکه با دستت در تماس نباشد قصاب مجبور شد چند روز درخانه بماند.او چشم هایش را بست تا دستش به چشمش نرسد.کم کم حالش خوب شد وسوزش و درد و سرخی چشم هایش تمام شد.قصاب یک راست رفت سراغ حکیم باشی محله خودشان .حکیم باشی از دیدن قصاب خوشحال شد وگفت:خدا رو شکرمثل اینکه با داروهای من چشمت کاملا خوب شده است. قصاب گفت:نه حکیم جان داروهای تو نه کور میکند،نه شفا میدهد.من باید خودم مواظبت می کردم که چشمم آلوده نشود تا داروهای تو تاثیر بکند این حرفی بود که تو به من نزدی.از آن به بعد وقتی بخواهند از بی اثر بودن کاری حرف بزنند این ضرب المثل را گویند.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

یکشنبه 96 مهر 23  5:41 عصر
مجموعه: دنیای ضرب المثل


داستان ضرب المثل تو نخندی من بخندم

کاربرد : 
این ضرب المثل در مورد کسانی صدق می کند که در اثر ناراحتی و رنج زیاد حوصله غصه خوردن هم ندارند، همچنین در مورد کسی که گیر فرد بی مسئولیت و خوش خیالی می افتد، از این ضرب المثل استفاده می کنند.

داستان ضرب المثل:
طلب کاری بود که هر وقت به سراغ طلبش می رفت بدهکار بهانه ای می آورد و طلبش را نمی داد. روزی تصمیم گرفت که هر طور که شده طلبش را وصول کند. پس شمشیرش را بر داشت و به سمت دکان بدهکار به راه افتاد. در راه با خودش می گفت یا طلبم را می گیرم و یا با همین شمشیر به حسابش می رسم.

وقتی به دکان بدهکار رسید با صدای بلند فریاد زد که پولم را می دهی یا با همین شمشیر به حسابت برسم. بدهکار هم که خشم و غضب طلبکار را دید لبخندی زد و گفت اتفاقا الان در فکر تو بودم. می خواهم تمام بدهی ام را یک جا به تو پرداخت کنم. طلبکار که دید، مرد دیگر عذر و بهانه ای نمی آورد خشمش فرو نشست، شمشیرش را پایین آورد و گفت بدهی ات را بده.

بدهکار گفت: برنامه ای دارم که به زودی تمام بدهی ام را می پردازم. سپس گوسفندانی را که از جلوی دکانش می گذشتند، نشان داد و گفت: در هر رفت و برگشت مقداری از پشم این گوسفندان به خار و خاشاک گیر می کند که من از امروز آن ها را جمع می کنم وقتی به قدر کفایت شد پشم ها را می شویم بعد به همسرم می دهم تا از آن ها نخ بریسد.

نخ ها را به رنگرز می دهم رنگ کند و سپس به خانه می برم تا زنم با آنها قالی ببافد. کار قالی که تمام شد قالی ها را در بازار می فروشم. سپس دختر و پسرم را که دم بخت هستند سر و سامان می دهم، بعد هم اگر خدا بخواهد دست و زن و بچه ام را می گیرم و می روم زیارت. بعد از زیارت هم دوستان و اقوام را باید دعوت کنم و سور بدهم تو هم که از دوستان خوب من هستی باید بیایی، توی همان مهمانی هر مقدار پولی که مانده باشد تقدیمت می کنم.

طلبکار که این مهملات را شنیده بود ناخودآگاه از فرط عصبانیت خنده اش گرفت و بلند بلند خندید.
مرد بدهکار که خنده طلبکار را نشان از رضایت او دید، گفت: باید هم بخندی! تو نخندی، من بخندم. تو فکر می کردی که پولت از دست رفته اما حالا می بینی که حاضرم به همین زودی طلبت را یکجا بدهم.
طلبکار که دیگر نمی دانست از فرط عصبانیت چه کار کند، فریاد کشید و به سمت بدهکار حمله کرد.
خنده بر هر درد بی درمان دواست!
****


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

چهارشنبه 96 مهر 19  12:39 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل فارسی, داستان ضرب المثل

داستان ضرب المثل تو نخندی من بخندم

 

کاربرد : 

این ضرب المثل در مورد کسانی صدق می کند که در اثر ناراحتی و رنج زیاد حوصله غصه خوردن هم ندارند، همچنین در مورد کسی که گیر فرد بی مسئولیت و خوش خیالی می افتد، از این ضرب المثل استفاده می کنند.

 

داستان ضرب المثل:

طلب کاری بود که هر وقت به سراغ طلبش می رفت بدهکار بهانه ای می آورد و طلبش را نمی داد. روزی تصمیم گرفت که هر طور که شده طلبش را وصول کند. پس شمشیرش را بر داشت و به سمت دکان بدهکار به راه افتاد. در راه  با خودش می گفت یا طلبم را می گیرم و یا با همین شمشیر به حسابش می رسم. 

 

وقتی به دکان بدهکار رسید با صدای بلند فریاد زد که پولم را می دهی یا با همین شمشیر به حسابت برسم. بدهکار هم که خشم و غضب طلبکار را دید لبخندی زد و گفت اتفاقا الان در فکر تو بودم. می خواهم تمام بدهی ام را یک جا به تو پرداخت کنم. طلبکار که دید، مرد دیگر عذر و بهانه ای نمی آورد خشمش فرو نشست، شمشیرش را پایین آورد و گفت بدهی ات را بده. 

 

بدهکار گفت: برنامه ای دارم که به زودی تمام بدهی ام را می پردازم. سپس گوسفندانی را که از جلوی دکانش می گذشتند، نشان داد و گفت: در هر رفت و برگشت مقداری از پشم این گوسفندان به خار و خاشاک گیر می کند که من از امروز آن ها را جمع می کنم وقتی به قدر کفایت شد پشم ها را می شویم بعد به همسرم می دهم تا از آن ها نخ بریسد.

 

نخ ها را به رنگرز می دهم رنگ کند و سپس به خانه می برم تا زنم با آنها قالی ببافد. کار قالی که تمام شد قالی ها را در بازار می فروشم. سپس دختر و پسرم را که دم بخت هستند سر و سامان می دهم، بعد هم اگر خدا بخواهد دست و زن و بچه ام را می گیرم و می روم زیارت. بعد از زیارت هم دوستان و اقوام را باید دعوت کنم و سور بدهم تو هم که از دوستان خوب من هستی باید بیایی، توی همان مهمانی هر مقدار پولی که مانده باشد تقدیمت می کنم.

 

طلبکار که این مهملات را شنیده بود ناخودآگاه از فرط عصبانیت خنده اش گرفت و بلند بلند خندید.

مرد بدهکار که خنده طلبکار را نشان از رضایت او دید، گفت: باید هم بخندی! تو نخندی، من بخندم. تو فکر می کردی که پولت از دست رفته اما حالا می بینی که حاضرم به همین زودی طلبت را یکجا بدهم.

طلبکار که دیگر نمی دانست از فرط عصبانیت چه کار کند، فریاد کشید و به سمت بدهکار حمله کرد.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

چهارشنبه 96 مهر 19  12:34 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل



ضرب المثل های عاشورایی, ضرب المثل عاشورا

ضرب المثل های برگرفته از حادثه عاشورا 

 

1) آب به امام نمی‌دهند و آتش به یزید:

 مثل به فرومایگی، خساست و نیز عدم گرایش فرد به حق یا باطل اشاره دارد و کنایه از آدم خسیس و تنگ چشمی است که نه عشق و ارادت به امام حسین (ع) او را وادار به انفاق می‌کند و نه نفرت از یزید و شبیه به این مثل است: «از دستش آب نمی‌چکد.»

 

2) آرزوی خاک مرقدش را دارم:

اگر در مجلسی نام امام حسین (ع) را بر زبان آورند، برخی افسوس می‌خورند و می‌گویند: «آه، نمی‌دانی که چقدر آرزوی خاک مرقدش را دارم.» این عبارت - که به صورت معترضه به کار می‌رود - برای بیان اشتیاق باطنی افراد به زیارت کربلا مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

3) امام خوانی می‌کند:

این مثل به افرادی که نقش امام حسین (ع) را در تعزیه‌ها بازی می‌کنند، اشاره دارد و درباره کسی که می‌کوشد با مظلوم‌نمایی ترحم دیگران را برانگیزد، به کار می‌رود.

 

4) این همه لشکر برای کشتن یک تن؟!

این مثل به تنهایی، بی‌کسی، غریبی و مظلومیت اشاره دارد و زبان حال حضرت زینب در تعزیه قتل امام حسین (ع) است.

 

5) باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

این مثل مصرع اول از ترکیب بند پرسوز و مشهور محتشم کاشانی است و به ماتم و مصیبت اشاره دارد. این ترکیب بند - که یادآور محرم و عاشورا است - از سده دهم تاکنون پیوسته در روضه‌ها و عزاداری‌ها خوانده می‌شود و شهرت محتشم بیشتر به سبب آن است.

 

6) پامنبری می‌کند:

پامنبری از اصطلاحات مجالس روضه و عزاداری است و بیشتر به کردار جوانانی که در مجالس سوگواری روی پله‌های پایین منبر می‌نشینند و پیش از واعظ نوحه‌خوانی می‌کنند، اطلاق می‌شود. مثل به دنبال سخن کسی را گرفتن، همراهی به سود یا زیان مخاطب، توضیح دادن یا تفسیر کردن سخن افراد، مداخله در حرف دیگران و پرحرفی اشاره دارد.

 

7) تعزیه‌گردان است:

در فارسی امروز کسی را که در امور همگانی حادثه‌آفرینی یا میدان‌داری کرده، از آن حوادث به سود خود بهره‌برداری می‌کند یا واسطه به هم بستن و اصلاح و انجام امری شمرده می‌شود، تعزیه گردان می‌خوانند. این واژه به طنز برای اشاره به اداره کننده یک کار نیز به کار می‌رود.

 

8) طوغ به پا شده است؟

در ایام محرم هنگامی که طوغ را از مسجدها و تکیه‌ها بیرون می‌آوردند و جمعیتی انبوه در پی آن راه می‌افتادند و ازدحام بسیار می‌شد، به همین جهت، امروزه اگر جایی شلوغ یا پر سر و صدا باشد، می‌پرسند مگر طوغ به پا شده؟ به عبارت دیگر، این مثل برای بیان کثرت ازدحام و شلوغی به کار می‌رود.

 

9) حسین را تا جایی دوست داری که رگ نبرد:

در فرهنگ جبهه چنین می‌خوانیم: روز عاشورا بود، ده - دوازده روزی می‌شد که خانواده از من خبر نداشت. وقتی از اهواز به همسرم تلفن کردم، با غیظ گفت: حلالت نمی‌کنم. من هم در جواب گفتم: آن که ما را به هم حلال کرده باید حلال کند که می‌کند. آن روزها هنوز پدرم در قید حیات بود و هیچ مخالفتی با جبهه رفتن من نداشت. بعدها که خانه آمدم، متوجه شدم در غیاب من وقتی خانمم خیلی بی‌تابی می‌کرده، پدر خدابیامرزم به او گفته: شما حسین (ع) را تا آنجا دوست داری که رگ نبرد.

 

10) حق به جانب یزید است!!!

از کسی پرسیدند در همدان روضه الشهدا می‌خوانند؟ گفت: آری، اما آن چنان که حق به جانب یزید است. مثل از این حکایت برگرفته شده است و به دوستان نادانی که جز زیان، چیزی به ارمغان نمی‌آورند، اشاره دارد. سعدی در این باره می‌گوید: گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی

 

11) خنجر شمر در خانه اوست!

این مثل به خشونت و دیکتاتوری و سنگدلی فرد اشاره دارد. هنگامی که از جنایت کاری سخن به میان می‌آید، در پاسخ گفته می‌شود: خنجر شمر در خانه اوست؛ یعنی قابل اعتماد نیست و فرصت‌طلب است.

 

12) دم گرفته است:

خواندن دسته‌جمعی سینه‌زنان یا زنجیرزنان را دم گرفتن گویند که معمولا همنوا با مرثیه‌خوان بیتی از مرثیه را تکرار می‌کنند. مثل درباره کسی است که به طور کامل سرگرم سخن گفتن است و مورد توجه مخاطب یا مخاطبان نیز قرار گرفته به کار می‌رود.

 

13) دیگر حالا شمر جلودارش نمی‌شود:

گروهی وقتی به مقامی می‌رسند و یا ضعفی در کسی می‌بینند، خود و خدا را فراموش می‌کنند و مغرورانه به قدرت‌نمایی می‌پردازند. مثل به آنان اشاره دارد. گونه های دیگر آن چنین است: الف - شمر جلودارش نیست. ب - شمر جلودارش نمی‌شود. ج - خیلی بد رکاب است، شمر جلودارش نمی‌شود.

 

14) روضه رفتن و گریه کردن هم حوصله می‌خواهد:

شرکت در مجالس روضه و بهره‌مندی از آن به عشق، قلب مهربان و روحیه توسل نیاز دارد. از سوی دیگر این مجالس اغلب به طول می‌انجامد. به طور معمول گروهی به سبب عدم آمادگی یا ناآشنایی با این محافل به شکوه می‌پردازند. این مثل به عدم بردباری اشاره دارد.

 

15) روغن ریخته نذر حضرت عباس (ع:)

در گذشته روغن نایاب و ارزشمند بود. وقتی مقداری روغن می‌ریخت، بی‌درنگ می‌گفتند: حیف شد. آنگاه ادامه می‌دادند: ایراد ندارد، نذر ابوالفضل. مثل در آن عصر ریشه دارد و به گذشتن وقت، از دست رفتن قطعی موقعیت و جبران ناپذیر بودن آنچه از کف رفته است، اشاره دارد. روغن ریخته نذر امامزاده، گونه دیگر این مثل است.

 

16) سنگ و سفال بر سر آنها، خاک کربلا بر سر ما:

در استان گیلان، در پایان قصه‌ها این جمله را برای کودکان تکرار می‌کنند و بدین وسیله ارادت خود به اهل بیت (ع) را آشکار می‌سازند. به زبان گیلکی مثل چنین است: «سنگ و سفال اوشانی سر / خاک کربلا امی سر.»

 

17) قسم حضرت عباس (ع) تو را باور کنم یا دم خروس را؟

یکی دزدی را گریبان گرفته بود که خروسم را ربوده‌ای. دزد در حالی که دم خروس از شکاف قبایش پدیدار بود به خدا و ائمه سوگند می‌خورد که خروس ندیده است. مرد گفت: ای مردم، این همه سوگندی که یاد می‌کند چنان نیست که باور نتوان کرد، اما سخت حیرانم سوگند حضرت عباس (ع) را باور کنم یا دم خروس را؟ مثل برای اشاره به دروغ، تظاهر به دین‌داری، ریا و نفاق به کار می‌رود و «دم خروسو ببینم یا قسم حضرت عباستو؟» گونه دیگر آن است.

 

18) هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع - که در چاوش‌خوانی‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد - از خطبه امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

 

19) هروقت پای علامت یکی سینه می‌زند:

این مثل مانند «هم طبال یزید است و هم علمدار حسین (ع)» درباره منافقان و دودلان به کار می‌رود.

 

20) ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند:

تناقض در رفتار، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت‌طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی (ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل (ع) و سیدالشهدا (ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت در انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی شعار مردم شمرده می‌شد.

منبع:aftabir.com


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  


مجموعه: دنیای ضرب المثل


داستان ضرب المثل چراغی که ایزد بر فروزد
این مثل در مقام غلبه حق بر باطل و در تعبیر از کسانیکه بر خلاف تاییدات خداوندی عمل کنند و خسران ببینند ، استعمال می شود .آورده اند که ...ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر که اختصاراً‌ ابوسعید ابی الخیر نامیده می شد از اعاظم مشایخ صوفیه و محدثان معروف قرن پنجم هجری است . به گفته علامه? دهخدا در لغت نامه اش :در عیوب نفس دید و مخالف هوی کردن با قصی الغایه بود و در فقر و غنا و تحمل ، شانی عظیم داشت و در لطف و سازگاری آیتی بود خاصه در فقر هر جا که سخن ابوسعید رود همه دلها را وقت خوش شود زیرا که از ابوسعید هیچ نمانده است و او هرگز من و ما نگفت همیشه ایشان می گفت ... ”ایامی که شیخ در نیشابور بود شهر نیشابور محتسبی داشت مقتدر و سختگیر و در عین حال منکر شیخ ابوسعید . روزی بازرگانی مبلغ یک هزار دینار و مقداری عود برای شیخ ابوسعید می فرستد . شیخ بنا بر رسم و عادت عارفان که از این گونه تقدیمی ها نباید دیناری پس انداز شود به پیشکارش حسن مودب دستور می دهد که انواع اغذیه برای صوفیان و دراویش آماده کنند . شمع های بلند کافوری بخرند و در حیاط خانقاه روشن کنند . عودها را هم یکسره در تنور بریزند دود خوشبویش مشام همسایگان را نیز معطر سازد .محتسب موصوف که مترصد بود دوان دوان به خانه شیخ آمد و به حالت تشدید و اعتراض فریاد زد که : این چه کاری است تو می کنی ؟ مگر نمی دانی که روشن کردن شمع در روز روشن و سوزاندن عود در تنور اسراف و خلاف شرع است . شیخ ابوسعید ظاهراً حالت حجب و حیا به خود گرفت و گفت : من نمی دانستم حالا که تو می گویی حرام است . خودت شعله های شمع را خاموش کن .محتسب جلو رفت اولین شمع را فوت کرد ، آتش در ریش و لباس او گرفت .ریش او سوخت و لباسش هم سوخت و به هزار زحمت او را از آتش رهانیدند ، شیخ روی به او کرد و گفت :
هر آن شمعی که ایزد بر فروزد کسی که پف کند ریشش بسوزد

 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

پنج شنبه 96 مهر 13  2:38 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل


داستان ضرب المثل راه بزن راه خدا هم ببین
مردی بودی کارش همیشه دزدی و راهزنی بود، با این روش مال به دست می‌آورد و خرج می‌کرد تا شبی با خود فکری کرد و ندامت با خود در دل آورد. از آن عمل پشیمان گشت و گفت: «مرگ حق است آخر همه را بباید مُرد و کار به آخرت بباید برد.» چون روز شد، به خدمت شیخی رفت که مردی پرهیزکار بود و حال خود را به او باز گفت. شیخ او را به پند و موعظه از راهزنی توبه داد و مدتی به صلاح و عفاف گذرانید و چون کسب و پیشه نداشت و هنری نمی‌دانست، پریشان گشته، عیالش بی‌برگ و نوا ماندند و سه روز در فاقه بودند که چیزی نخوردند و عیالاتش بی‌طاقت گشتند، گفتند: «ای مرد الحال مردار به ما حلال گشته آدمی را سد رمق لازم است.ما را چه باید کرد که دیگر صبر و تحمل نمانده، فکری در این باب باید بکنی.» پس آن مرد پیش شیخ رفت و حال خود باز گفت و احوال فرزندان بیان کرد.شیخ گفت: «تو به خدا بازگشت کرده‌ای اگر تو دیگر عزم این کار می‌کنی باری از من یک مثل بشنو که راه بزن، راه خدا هم ببین.» مرد این را از شیخ شنید به خانه خود رفت و با عیالات خود گفت: «غم مخورید که امشب بر سر کار خود می‌روم.» فرزندان او شاد شدند و آن مرد آن شب از روی اخلاص مناجات می‌کرد که خدایا تو می دانی که کسب و پیشه‌ای ندارم حال من بر تو ظاهر است، اما رضای تو از دست ندهم. چون روز شد آن مرد برخاست به میان همان عیاران رفت و حال باز گفت: دزدان شاد شدند و چون آن مرد شجاع و زبردست بود او را عزت کردند و لباس عیاران پوشید.ناگاه جاسوس ایشان خبر آورد که قافله عظیمی از هند می‌آید و مال بسیار همراه دارد. عیاران گفتند: «قدم این مرد مبارک است.» آن مرد را پیشرو نموده و چون پاسی از شب گذشت دور قافله را گرفتند، جنگ درگرفت و جمعی کشته و جمعی را دستگیر کردند. سردار قافله‌باشی را با چند تن دیگر از تجار دست‌بسته نگاه داشتند و مال و اسباب را جمع کرده و آن چند تن را دست‌بسته پیش مهتر عیّاران آوردند. مهتر آن جوان را طلبید که شیخ نصیحت کرده بود و گفت: «ای جوان پدرت سردار ما بود و می‌گفت کسانی را که اموالشان را دزدیده باشیم نباید زنده گذاشت که هزار مفسده به هم می‌رساند.» جوان گفت: «من توبه کرده‌ام که بی‌مروتی و بی‌رحمی نکنم.» سردار گفت: «اگر که از این مال حصّه می‌خواهی این است که با تو گفتم.»لاعلاج برخاست و تیغ در دست گرفته آن ده کس را برداشت و پاره‌ای راه که رفت یک عیار دیگر با او رفیق شده آن ده کس را به کناری بردند. آن عیار یکی را گردن زد و در چاه انداخت. آن جوان تائب را دل بسوخت و نصیحت شیخ را در آنجا به خاطر آورد. پس آن عیّار، یکی دیگر را پیش آورد که گردن بزند و با آن جوان گفت: «یکی را هم تو گردن بزن.» بازرگانی را پیش آورد و تیغ برکشید که بازرگان را گردن بزند. آن جوان تائب پیش‌دستی کرده تیغی بر کمر آن عیار زد و او را به دو نیمه کرد و جوان تائب دست آن نه کس را که عمر ایشان باقی بود گشوده از برای رضای خدا آزاد کرد و گفت: «پیر من فرموده راه بزن راه خدا هم ببین.»اگر با این راهزنان بر کار می‌باشم اما از جمله ایشان نیستم. من شما را از برای رضای خدا آزاد کردم و اجر آن را از خدا می‌خواهم. آن مرد بازرگان گفت: «از برای رضای خدا نیکی کرده‌ای و نُه کس را خلاص کردی ما حق مروت تو را هرگز فراموش نکنیم و بدان که مرا خواجه فلان نام است در بصره و در فلان محله خانه دارم و مرا حق تعالی مال و نعمت بسیار داده، الحال بدان که در این کاروان خر سیاه مصری مال من هست که خیلی جَلد و تُند می‌باشد و پالان آن فلان رنگ است و فلان نشان دارد، هزار دینار زر سرخ و جواهر قیمتی که چند برابر با تمام مال این قافله ارزش دارد در خریطه سفیدی است که در میان پالان آن خر تعبیه شده، اگر تو را از آن مال حرام ندهند سعی کن تا آن خر را به چنگ آوری که مدت‌ها تو و فرزندان تو را بس باشد.پس ایشان راه بی‌راهه گرفته به در رفتند. آن جوان با تیغ برهنه پیش مهتر دزدان آمده و شمشیر را به زمین زد و اظهار ندامت کرد! امیر عیاران گفت: «سهل باشد حالا تو را از این مال‌ها نصیب خواهیم داد.» تا مال را قسمت کردند صبح شد. آن جوان همان درازگوش را دید که در صحرا می‌چرد. گفت: «ای امیر آن درازگوش را به من بدهید که برای پسرم سوغات ببرم؟» گفت: «بسیار خوب برو بگیر و سوار شو، جوان وضو گرفته نماز صبح به جا آورد و شکر خدا کرد و خر را برداشته و به منزل خود رفت. عیالاتش همه شاد شدند جوان پالان خر را به درون خانه برده و بشکافت. در آن خریطه زر و جواهر قیمتی چندی دید، و چون دید قیمت جواهر و زر سرخ مبلغ کلی می‌شود.با خود گفت: «این مال و زر مرا حلال نخواهد بود باید این امانت را در بصره پیش بازرگان برم و هر چه او با دست خود و رضای خود به من بدهد مرا حلال خواهد بود.» پس هیچ تصرف نکرد و همچنان در پالان پنهان نمود و بر خر سوار شد و راه بصره پیش گرفت. چون به بصره رسید نام و نشان بازرگان پرسید و نزد او رفت. چون تاجر او را دید در بغل گرفته ببوسید و او را به درون خانه برد و حال یکدیگر معلوم کردند. جوان گفت: «امانتی شما را آورده‌ام!» بازرگان گفت: «حرفی که گفته‌ام از گفته خود برنگردم.» پس بازرگان چند روزی او را مهمان کرده و از آن زر و جواهر هیچ تصرف ننمود و گفت: «بر تو حلال و برو تصرف کن.» جوان روانه خانه خود گردید و با کمال خوشحالی به سوی اهل و عیال خود آمد.1. حتی در دزدی هم مردانگی لازم است.2. اگر دین ندارید آزادمرد باشید. کاربرد این ضرب‌المثل در نشان دادن اهمیت انصاف و جوانمردی است و در تشویق به رعایت انصاف و جوانمردی به کار می‌رود.

 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

سه شنبه 96 مهر 11  12:56 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

معنی ضرب المثل های فارسی,ریشه ضرب المثل های ایرانی

داستان موقع رقص من هم میشه 

 

مورد استفاده:

به کسانی گفته می‌شود که با لجبازی کاری انجام می‌دهند که باعث اذیت و آزار دیگران می‌شود.

در روستایی دور صاحب شتر و خری که از شدت کار و بارکشی لاغر و ناتوان شده بودند آنها را رها کرد. مرد فکر کرد دو حیوان مریض شده‌اند و آنها را رها کرد تا مجبور نشود غذای رایگان به آنها بدهد و درنهایت شاهد مرگ آنها باشد. دو حیوان که این رفتار صاحبشان را دیدند خیلی ناراحت شدند و با هم به راه افتادند و به کشتزاری خارج از شهر رفتند. آنها از صبح تا شب می‌چریدند و می‌خوابیدند. این دو حیوان که تمام عمرشان کار کرده بودند، کم کم از این وضعیت خوشحال شدند و تصمیم گرفتند همین جا راحت و آسوده با هم زندگی کنند. کم کم دو حیوان چاق شدند و توان از دست رفته‌شان بازگشت.

 

تا اینکه یک روز که خر با شادی تمام در حال آواز خواندن و عرعر بود، شتر گفت: آرام باش، صدای زنگوله‌ی شتر به گوش می‌رسد سکوت کن شاید صدای تو را بشنوند. بیایند ما را پیدا کنند و دوباره برای بارکشی ببرند ما تازه از بارکشی و کار راحت شده‌ایم. هر وقت رفتند دوباره چندین ساعت آواز بخوان.

 

خر که تازه سر ذوق خواندن آمده بود به حرف شتر بیچاره هیچ توجهی نکرد و به آوازخوانی خود ادامه داد. در اثر لجاجت خر شد آنچه که نباید می‌شد و کاروانی که از آن مسیر می‌گذشت صدای الاغ را شنید دنبال صدا را گرفت و خر و شتر را پیدا کرد. مرد جوان با خوشحالی به همسفرانش خبر داد که یک شتر و خر پیدا کرده. همراهانش آمدند و دو حیوان را گرفتند و اسباب و اثاثیه‌ای که با خود می‌بردند، مقدار زیادی را بر پشت این دو حیوان بستند و با خوشحالی حرکت کردند.

 

مسیر کوهستانی و پرپیچ و خم بود. شتر بیچاره وقتی مجبور بود سربالایی رود. به خر که زیر بار اسباب و اثاثیه در حال خفه شدن بود نگاه می‌کرد و می‌گفت: من خودم می‌کشمت. خر که انگار تازه فهمیده بود با زبانی که بی‌موقع باز شده چه مصیبتی برای خودش و دوستش رقم زده می‌گفت: چه کنم؟ حالا که شده من خودمم دارم زیر این بار خفه می‌شوم. ولی شتر هر لحظه که می‌گذشت کینه بیشتری از خر به دل می‌گرفت خر که می‌دانست کینه شتری یعنی چه بیشتر می‌ترسید.

 

آنها از کوهستان رد شدند و به رودخانه‌ای رسیدند. چون رودخانه پل نداشت کاروانیان مجبور بودند که هر طور شده از عرض رودخانه عبور کنند مردان کاروان فکر کردند با طنابی اثاثیه و حیوانات را به یکدیگر ببندند تا آب آنها را نبرد.

مردها همه کاروان را با طناب بستند و آماده عبور شدند. آب رودخانه زیاد بود و با شدت به آنها می‌خورد و آنها را تکان می‌داد. وسط رودخانه که رسیدند شتر که دید می‌تواند از این رودخانه‌ی خروشان عبور کند، شروع کرد به رقصیدن، خر بیچاره که به شدت از آب می‌ترسید و نمی‌توانست در آب راه برود چه برسد به حالا که باری سنگین بر دوشش بسته بودند شروع کرد به التماس که شتر جان نکن. خواهش می‌کنم در آب نرقص. این اثاثیه با شدت خودشان تکان می‌خورند، حالا تو که با طناب به من وصلی به آن تاب دهی من حتماً در آب می‌افتم و غرق می‌شوم.

 

شتر هم بی‌تفاوت از بلایی که ممکن است بر سر دوستش بیاید گفت: آخه حالا موقع رقص من شده! خر گفت: حالا، وسط آب. شتر با خونسردی گفت: چطور دیروز که به تو می‌گفتم نخون موقع آوازخوانی‌ات بود و نمی‌توانستی صرف‌نظر کنی. حالا هم موقع رقص من شده.

شتر اینقدر رقصید تا اینکه طناب پاره شد، خر تعادلش برهم خورد. در آب افتاد آب خر را با خود برد و حیوان نادان غرق شد.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

چهارشنبه 96 مهر 5  6:17 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ریشه ضرب المثل های ایرانی, ضرب المثل های خنده دار

ریشه ضرب المثل های ایرانی 

 

مورد استفاده:

در مورد افراد حریص و طماعی به کار می‌رود که از پول و دارایی خود راضی نمی‌شوند ذره‌ای خرج کنند.

 

روزی روزگاری، مرد تاجری تمام ثروتش را مقداری کالای کم ارزش و ارزان خرید تا به یک کشور دور ببرد، به این امید که با این کار سود زیادی به دست آورد.

مرد تاجر بارهایش را در کشتی جاسازی کرد سپس کشتی به حرکت درآمد. از صبح تا شب کشتی در دل دریا پیش رفت. نیمه‌های شب هوا کم کم طوفانی شد و موج‌های بلندی در دریا ایجاد کرد. کشتی باری با برخورد به این موج‌ها پیچ و تاب سختی می‌خورد و دوباره ثابت می‌شد ولی درنهایت کشتی نتوانست طاقت بیاورد و در دریا غرق شد. بسیاری از افرادی که بر روی کشتی کار می‌کردند و مسافران به همراه اموالشان غرق شدند. تعداد کمی از این افراد نجات پیدا کردند از جمله مرد بازرگان که خود را روی یک تخته از تکه چوب‌های باقی مانده از کشتی انداخته بود او به هر مشقتی بود توانسته بود خودش را از غرق شدن نجات دهد.

 

مرد بازرگان بعد از یکی دو روز که با تخته چوب روی آب شناور بود، کم کم یک شهر ساحلی دید. به هر سختی بود خود را به شهر ساحلی رساند و قدم بر خشکی گذاشت او که تا قبل از این اتفاقات فرد مشهور و ثروتمندی بود، در این شهر غریب و گرسنه مانده بود و کسی را هم نمی‌شناخت تا از او کمک بگیرد، تنها و سرگردان به دنبال لقمه‌ای غذا می‌گشت تا خود را از مرگ نجات دهد.

 

کم کم هوا تاریک شد ولی مرد بازرگان نتوانست حتی یک لقمه غذا برای خودش پیدا کند، خسته و گرسنه به خرابه‌ای رسید. با خود گفت: همین جا شب را می‌گذرانم تا فردا خدا بزرگ است نیمه‌های شب مرد نابینایی وارد خرابه شد و چند بار پرسید: کسی اینجا نیست؟

 

بازرگان می‌خواست جواب او را بدهد ولی واقعاً نه توان داشت و نه حوصله که زبان باز کند و جواب مرد را بدهد. مرد نابینا که دید پاسخی به گوش نمی‌رسد به خود گفت: خداروشکر که کسی اینجا نیست. همین طور که عصایش را زمین می‌کوبید به گوشه‌ی خرابه رفت جایی که چند تکه سنگ نسبتاً بزرگ روی هم بود. سنگ‌ها را برداشت و با کمی کنار زدن سنگ‌ها و خاک‌ریز آن کوزه‌ای پُر از سکه‌های طلا از خاک بیرون آورد. کوزه را مقابل خود گذاشت و گفت: تو حاصل عمر منی. تمام عمرم را گدایی کردم تا تو را پر کنم خدا را شکر کم کم داری پر می‌شوی.

 

بازرگان که گوش‌هایش را تیز کرده بود و به دقت کارهای مرد کور را زیر نظر داشت و حرفهای او را می‌شنید فهمید این مرد نابینا برخلاف ظاهرش گدا نیست و حتی جزء ثروتمندان شهر محسوب می‌شود. ولی به جای اینکه با این سکه‌های طلا کار و کاسبی راه بیندازد و چند نفر را بر سرکاری بگذارد و چند برابر سرمایه‌ی اولیه‌اش سود ببرد، دل خود را به جمع کردن سکه‌های طلا در داخل این کوزه خوش کرده و به کار گدایی‌اش ادامه می‌دهد.

 

فردا صبح وقتی بازرگان از خواب بیدار شد مرد نابینا خرابه را ترک کرده بود مرد بازرگان کمی به دنبال او گشت وقتی از دور شدن او مطمئن شد سراغ کوزه‌ی سکه‌های طلا رفت، آنها را از زیر خاک درآورد به شهر رفت و با آنها کلی جنس خرید و چون در این کار تجربه داشت بعد از چند ماه چندین بار این کار را تکرار کرد. کالایی را به قیمتی می‌خرید و در جای دیگر یا در شهرهای اطراف می‌فروخت و از این راه توانست پول خوبی جمع آوری کند.

 

بعد از چند ماه یک روز که مشغول حساب و کتاب پولهایش بود، دید پول قابل توجهی جمع کرده با خود گفت: حالا وقتش هست تا سکه‌های مرد نابینا را به او پس بدهم. رفت کوزه‌ی مرد نابینا را که در صندوقچه‌اش پنهان کرده بود آورد. تا جایی که کوزه جا داشت آن را پر از سکه‌ی طلا کرد سکه‌هایی که درواقع اصل پول مرد نابینا و سهم سود او از تجارت مرد بازرگان بود و آن وقت به طرف خرابه حرکت کرد در میانه‌ی راه یک مرغ بریان و چندین نوع میوه و شیرینی خرید تا به آنجا رسید. شب هنگام وارد خرابه شد. دید مرد نابینا در گوشه‌ای از خرابه نشسته. سلام کرد و گفت: عمو من در کیسه‌ام غذا دارم می‌خواهی با هم بخوریم.

 

مرد نابینا که گرسنه بود گفت: این بهترین پیشنهاد برای یک فرد گرسنه است. مرد بازرگان، سفره‌اش را باز کرد، غذا و میوه‌ای که خریده بود را داخل سفره گذاشت، چون می‌دانست مرد نمی‌تواند ببیند تکه‌ای از ران مرغ را کند و به دست مرد نابینا داد و گفت: عمو شروع کن! نوش جانت. مرد نابینا تکه‌ای از گوشت مرغ را که خورد ران مرغ را رها کرد و بقچه بازرگان را گرفت و گفت: تو دزد کوزه‌ی منی! گیرت آوردم. تو را باید ببرم و تحویل قاضی دهم تا به جزای اعمالت برساند. بازرگان مات و مبهوت مانده بود که مرد نابینا از کجا فهمید این مرد همان کسی است که کوزه‌ی سکه‌ی طلاهای او را برده؟ همینطور که بازرگان رفتار مرد نابینا را نگاه می‌کرد بالاخره عده‌ای از عابران صدای دادخواهی مرد نابینا که دائم فریاد می‌زد، مردم به دادم برسید دزد! این مرد کل دارایی من را غارت کرده شنیده و به داخل خرابه آمدند.

 

رهگذران مرد بازرگان را دستگیر کردند و تحویل داروغه شهر دادند. صبح روز بعد داروغه بازرگان را به همراه مرد نابینا که از شب تا صبح از دم در زندان تکان نخورده بود، نزد قاضی برد.

قاضی از بازرگان خواست ماجرا را تعریف کند. بازرگان گفت که حق با مرد نابینا است من کوزه سکه‌های طلای او را برداشتم تا با آن کار و کاسبی به راه بیندازم وقتی کارم پررونق شد تصمیم گرفتم برگردم و کوزه‌ی سکه‌های طلای او که سرمایه‌ی اولیه من بود را به او برگردانم من سهم سود او از این دادوستدها را هم به او تحویل دادم، چون مردم رهگذر کوزه سکه‌های طلا را هم به داروغه تحویل داده بودند. قاضی سکه‌ها را شمرد و از مرد نابینا پرسید سکه‌های تو چقدر بوده؟ بعد از پاسخ مرد نابینا معلوم شد که حق با مرد تاجر بوده و او اصل پول به همراه سودش را برای او برگردانده.

 

قاضی رو کرد به مرد نابینا و گفت: این مرد از تو دزدی نکرده پول تو را برداشته بدون اجازه‌ی تو با آن کاسبی راه انداخته و وقتی کسب و کارش پررونق شده اصل پول و سودش را به تو تحویل داده بازم شکایت داری؟

مرد نابینا که تازه متوجه قضایا شده بود، گفت: نه شکایتی ندارم حالا کوزه‌ام را به من برگردانید، وقتی کوزه‌اش را گرفت خوشحال و راضی شد و خواست تا دادگاه را ترک کند که قاضی او را صدا کرد و گفت: مرد بازرگان که ماجرا را تعریف کرد و خداروشکر همه چیز هم ختم به خیر شد ولی من نفهمیدم تو چطور در خرابه این مرد را شناختی و فهمیدی این همان دزد سکه‌های طلای تو است؟

 

گدای نابینا گفت: هر روز وقتی به در خانه‌ها برای گدایی می‌روم موقع غذا عده‌ای برایم لقمه‌ای غذا می‌آوردند و من هم می‌خوردم ولی دیروز وقتی ران مرغ را این مرد کند و به دست من داد، تکه‌ای از آن را گاز زدم، ولی هر کاری کردم از گلویم پایین نرفت و دانستم این مرغ بریان با پول خودم خریداری شده پس این مرد دزد سکه‌های من باید باشد.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل های برگرفته از حادثه عاشورا,ضرب المثل محرم

ضرب المثل عاشورایی

 

• دنیایش مثل آخرت یزید است.

آخرت یزید، به سبب پدید آوردن واقعة عاشورا ، با دردناک‌ترین مجازات‌ها همراه است. این مثل به گذراندن زندگی با سختی و بدبختی اشاره دارد. گونه های دیگر آن عبارتند از:

الف) دنیای ما بدتر از آخرت یزید است.

ب) عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است.

 

• آش یزید را می‌‌خوری و برای امام حسین(ع) سینه می‌زنی؟

خطاب به کسی گفته می‌شود که در ظاهر ادعای دوستی می‌‌کند و در نهان دشمنی می‌ورزد. این مثل با مثل‌های زیر هم معناست: الف) نماز علی را می‌خواند و پلوی معاویه را می‌خورد.

ب) هم طبال یزید است و هم علم دار حسین(ع)

 

• مثل مادر وهب

وهب یکی از دلاوران کربلا بود که به دست سپاه یزید به شهادت رسید. مادرش زنی بسیار شجاع بود. او از شدت خشم‌، عمود خیمه را کشید، به میدان رفت و قاتل پسرش را با یک ضربه به قتل رساند. مثل بدین واقعه نظر دارد و برای بیان شجاعت ، زبان آموزی، ایثارگری و ارادت به اهل بیت (ع) به کار می‌‌رود.

 

• آرزوی خاک مرقدش را دارم:

اگر در مجلسی نام امام حسین (ع) را بر زبان آورند، برخی افسوس می‌خورند و می‌گویند: «آه، نمی‌دانی که چقدر آرزوی خاک مرقدش را دارم.» این عبارت - که به صورت معترضه به کار می‌رود - برای بیان اشتیاق باطنی افراد به زیارت کربلا مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

• ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند.

تناقض در رفتار ، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی(ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل و سیدالشهدا(ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت از شعرهای مردم ما است و در زمان انقلاب و جنگ تحمیلی زیاد به کار برده می‌شد.

 

• هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع که در چاووش خوانی‌‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد، از خطبه‌ امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: «هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

 

• مگر پول ما سکه یزید دارد؟

سکه یزید در برابر سکه امام علی(ع) قرار دارد. سکه علی(ع) از رونق و ارزش برخوردار است و مسلمانان با جان و دل آن را می‌پذیرند. ولی سکه یزید، به سبب ستم‌های فراوانش، نزد مؤمنان جایگاهی ندارد و از پذیرش آن سرباز می‌زنند. این مثل به بی‌ارزش بودن پول اشاره دارد و در برابر کسی که حاضر نیست حتی با گرفتن پول کاری انجام دهد و انسان را از ثمره حرفه‌اش بهره‌مند سازد،‌ به کار می‌رود.

 

• مثل حرمله

حرمله سوی گلوی علی اصغر، کودک شیرخوار حضرت امام حسین(ع) ، تیرافکند و بی رحمانه وی را به قتل رساند. بدین سبب برای بیان شدت سنگ دلی افراد، آن ها را به حرمله تشبیه می‌کنند.

 

• دیگر حالا شمر جلودارش نمی‌شود:

گروهی وقتی به مقامی می‌رسند و یا ضعفی در کسی می‌بینند، خود و خدا را فراموش می‌کنند و مغرورانه به قدرت‌نمایی می‌پردازند. مثل به آنان اشاره دارد. گونه های دیگر آن چنین است: الف - شمر جلودارش نیست. ب - شمر جلودارش نمی‌شود. ج - خیلی بد رکاب است، شمر جلودارش نمی‌شود.

 

• روضه رفتن و گریه کردن هم حوصله می‌خواهد:

شرکت در مجالس روضه و بهره‌مندی از آن به عشق، قلب مهربان و روحیه توسل نیاز دارد. از سوی دیگر این مجالس اغلب به طول می‌انجامد. به طور معمول گروهی به سبب عدم آمادگی یا ناآشنایی با این محافل به شکوه می‌پردازند. این مثل به عدم بردباری اشاره دارد.   

• آب دست یزد افتاده است

در روزگار شاهان ستمگر، مأموران آب رسانی (میراب‌ها) که در آن زمان بلدیه نامیده می‌شدند، با خیانت و سخت گیری‌های ناروا، آسایش را از مردم می‌ربودند. در چنین شرایطی، ناله‌مردم به آسمان بلند می‌شد که : «ما اسیر دست ستمگیریم و آب در دست یزید افتاده است.» این مثل کنایه‌ای است از اسیر شدن در دست ستمگر، سپرده شدن امور به دست مسؤولان سخت گیر و مقرراتی، افتادن سر رشته کارها به دست اشخاص خسیس، محتکر و گران فروش .

 

• آب به امام نمی‌دهند و آتش به یزید:

مثل به فرومایگی، خساست و نیز عدم گرایش فرد به حق یا باطل اشاره دارد و کنایه از آدم خسیس و تنگ چشمی است که نه عشق و ارادت به امام حسین (ع) او را وادار به انفاق می‌کند و نه نفرت از یزید و شبیه به این مثل است: «از دستش آب نمی‌چکد.»

 

• پسر طوعه است

طوعه بانوی با ایمانی بود که مسلم بن عقیل را به خانه اش برد و به او پناه داد. بلال،‌ پسر طوعه، از این راز آگاه شد و به نیروهای ابن زیاد خبر داد. در تعزیه مسلم، بلال به امیر می‌گوید: بده تو مژده پادشاه کل جهان ! که آورم خبر از مسلم اندرین سامان بدان امید که مسلم بود به خانه ما چو گنج جای نمود، در آشیانه ما کلمه‌ پسر طوعه یادآور آن واقعه است و به جاسوسی، خیانت، نامردی و تهمت اشاره می‌کند. مگر من پسر طوعه هستم؟ گونه‌دیگر این مثل است که شخص هنگام دفاع و رفع تهمت از خود به کار می برد.

 

• هم طبل یزید است وهم علمدار حسین !

در گذشته برخی از تعزیه خوانان در دو نقش بازی می کردند .گاه نقش حضرت ابوالفضل (ع) داشتند و زمانی نقش طبل یزید . مثل ـ که در آن امرریشه دارد ـ به نفاق و دورویی اشاره می‌کند و درباره‌ی دو دلانی که نمی‌توانند دل به یک سمت سپرده ، در صف نیکان یا بدان قرار گیرند ، به کار می‌رود .

 

• هم نذر حسین (ع) است و هم شام شب بچه

این عبارت از مثل‌های افغانی است و در مواردی که آنچه به سبب نیاز ، اشتباه یا هدیه دادن از کف می‌رود ،ادای نذر شمرده میشود ، به کار می‌رود .

مانند :الف : روغن ریخته نذر حضرت عباس (ع) 

ب : خدا کشته را به قربانی حساب می‌کنند .

 

• همه‌ی ماه‌ها خطر دارد ، بدنامی‌اش صفر دارد .

مؤمنان صفر را ـ به دلیل شهادت رسول خدا (ص) ،اربعین شهدای کربلا وبازگشت اسیران ـ ماهی شوم وآکنده از خطر وتباهی می‌دانند ، بدین سبب ، هلال آن را رؤیت نمی‌کنند ، در انتظار پایانش به سر میبرند و در آن صدقه‌ی بسیار می‌دهند .مثل بدین امر نظر دارد وبرای بیان عدم پذیرش سخن یا کاری به کار می‌رود.

«همه‌ی ماه‌ها خطر داره 

بدنامی ماه صفر داره »

عبارتی دیگر از این مثل شمرده می شود.

 

ضرب المثل های برگرفته از حادثه عاشورا,ضرب المثل محرم

ضرب المثل های واقعه عاشورا

 

• هم اسب شمر را نعل می‌کند و هم مشک حضرت عباس را می‌دوزد .

این مثل به نفاق ،دورویی و هوای هر دوگروه مخالف را داشتن اشاره دارد و درباره‌ی دو دلان اسیر تردید وسودجویانی که برای منافع فزون‌تر با هر فرد وگروهی پیوند برقرار می‌سازند ، به کار می‌رود .

 

• هر وقت پای علامت یکی سینه می‌زند

این مثل مانند « هم طبل یزید است وهم علم دار حسین (ع) »درباره‌ی منافقان و دو دلان به کار می‌رود .

 

• هفت تکیه داری ؟

در گذشته گاه چنان نذر می‌کردند که در ماه محرم در هفت مجلس روضه شرکت کنند . این مثل از این امر سرچشمه گرفته ‌است و به پای بند نبودن به یک مکان « محله‌گری » و « دلگی » اشاره دارد .

 

• نه کربلا نه چاووشی

این مثل به پشیمان شدن از انجام دادن کاری وانصراف از آن ، اشاره می‌کند .

 

• نقاره‌چی یزید است!

این مثل به حمایت از ستمگر اشاره دارد ودرباره‌ی کسی که از ستم پیشه‌گان طرف‌داری می‌کند ،به کار میرود .

 

• نخودی در آش امام حسین (ع) انداختن

در گذشته وقتی می‌خواستند کمکی از کسی بگیرند یا او را به شرکت در عزاداری و تأمین بخشی از مخارج آن ترغیب کنند می‌گفتند : شما هم نخودی در آش امام حسین (ع) بیندازید . مثل ریشه در آن گفتار دارد وبه کمک ودست داشتن در کار خیر اشاره می‌کند .

 

• من ای جا یک تن و یک شهر دشمن

این مصرع از تعزیه شهادت مسلم بن عقیل وفرزندانش برگرفته‌ شده‌است و به تنهایی و بی‌کسی اشاره دارد .

 

• موکّل آب فرات است

این مثل به ماجرای کربلا و شهادت حضرت ابوالفضل (ع) اشاره می‌کند و درباره‌ی افراد بی‌رحم و انعطاف ناپذیر که در اجرای مأموریت خویش انسانیت وعاطفه را زیر پا می‌نهند ،به کار میرود .

 

• مثل ( دو) طفلان مسلم

در مورد کودکان ستم دیده به کار می رود ؛ کودکانی غریب ، مظلوم ، آرام ، محزون ، خوش سیما و همانند که پیوسته با یکدیگرند .

 

• مثل شمر وارد شد

این عبارت از مثل‌های مردم سروستان شیراز است و در مواردی که کسی با خشم به جایی گام می‌نهند ، مورد استفاده قرار می‌گیرد .

 

• مثل شام غریبان

این مثل به شب‌های دشوار وغمناک اسیران کربلا اشاره دارد وبرای بیان شدت اندوه ودردناکی موقعیت‌ها ، به ویژه شب ها ، مورد استفاده قرار می گیرد.

 

• این همه لشکر برای کشتن یک تن؟!

این مثل به تنهایی، بی‌کسی، غریبی و مظلومیت اشاره دارد و زبان حال حضرت زینب در تعزیه قتل امام حسین (ع) است.

 

• پامنبری می‌کند:

پامنبری از اصطلاحات مجالس روضه و عزاداری است و بیشتر به کردار جوانانی که در مجالس سوگواری روی پله‌های پایین منبر می‌نشینند و پیش از واعظ نوحه‌خوانی می‌کنند، اطلاق می‌شود. مثل به دنبال سخن کسی را گرفتن، همراهی به سود یا زیان مخاطب، توضیح دادن یا تفسیر کردن سخن افراد، مداخله در حرف دیگران و پرحرفی اشاره دارد.

 

• تعزیه‌گردان است:

در فارسی امروز کسی را که در امور همگانی حادثه‌آفرینی یا میدان‌داری کرده، از آن حوادث به سود خود بهره‌برداری می‌کند یا واسطه به هم بستن و اصلاح و انجام امری شمرده می‌شود، تعزیه گردان می‌خوانند. این واژه به طنز برای اشاره به اداره کننده یک کار نیز به کار می‌رود.

 

• طوغ به پا شده است؟

در ایام محرم هنگامی که طوغ را از مسجدها و تکیه‌ها بیرون می‌آوردند و جمعیتی انبوه در پی آن راه می‌افتادند و ازدحام بسیار می‌شد، به همین جهت، امروزه اگر جایی شلوغ یا پر سر و صدا باشد، می‌پرسند مگر طوغ به پا شده؟ به عبارت دیگر، این مثل برای بیان کثرت ازدحام و شلوغی به کار می‌رود.

 

• حسین را تا جایی دوست داری که رگ نبرد:

در فرهنگ جبهه چنین می‌خوانیم: روز عاشورا بود، ده - دوازده روزی می‌شد که خانواده از من خبر نداشت. وقتی از اهواز به همسرم تلفن کردم، با غیظ گفت: حلالت نمی‌کنم. من هم در جواب گفتم: آن که ما را به هم حلال کرده باید حلال کند که می‌کند. آن روزها هنوز پدرم در قید حیات بود و هیچ مخالفتی با جبهه رفتن من نداشت. بعدها که خانه آمدم، متوجه شدم در غیاب من وقتی خانمم خیلی بی‌تابی می‌کرده، پدر خدابیامرزم به او گفته: شما حسین (ع) را تا آنجا دوست داری که رگ نبرد.

 

• حق به جانب یزید است!!!

از کسی پرسیدند در همدان روضه الشهدا می‌خوانند؟ گفت: آری، اما آن چنان که حق به جانب یزید است. مثل از این حکایت برگرفته شده است و به دوستان نادانی که جز زیان، چیزی به ارمغان نمی‌آورند، اشاره دارد. سعدی در این باره می‌گوید: گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی

 

• خنجر شمر در خانه اوست!

این مثل به خشونت و دیکتاتوری و سنگدلی فرد اشاره دارد. هنگامی که از جنایت کاری سخن به میان می‌آید، در پاسخ گفته می‌شود: خنجر شمر در خانه اوست؛ یعنی قابل اعتماد نیست و فرصت‌طلب است.

 

• دم گرفته است:

خواندن دسته‌جمعی سینه‌زنان یا زنجیرزنان را دم گرفتن گویند که معمولا همنوا با مرثیه‌خوان بیتی از مرثیه را تکرار می‌کنند. مثل درباره کسی است که به طور کامل سرگرم سخن گفتن است و مورد توجه مخاطب یا مخاطبان نیز قرار گرفته به کار می‌رود.

 

• هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع - که در چاوش‌خوانی‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد - از خطبه امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

 

• هروقت پای علامت یکی سینه می‌زند:

این مثل مانند «هم طبال یزید است و هم علمدار حسین (ع)» درباره منافقان و دودلان به کار می‌رود.

 

• مگر پول ما سکه یزید دارد؟

سکه یزید در برابر سکه امام علی(ع) قرار دارد. سکه علی(ع) از رونق و ارزش برخوردار است و مسلمانان با جان و دل آن را می‌پذیرند. ولی سکه یزید، به سبب ستم‌های فراوانش، نزد مؤمنان جایگاهی ندارد و از پذیرش آن سرباز می‌زنند. این مثل به بی‌ارزش بودن پول اشاره دارد و در برابر کسی که حاضر نیست حتی با گرفتن پول کاری انجام دهد و انسان را از ثمره حرفه‌اش بهره‌مند سازد،‌ به کار می‌رود. 

 

• من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس می‌گویی جوابم!؟

چون پیک کربلا به مدینه رسید،‌ ام البنین درباره حضرت حسین(ع) پرسید. پیک از پسرش عباس سخن گفت. ام البنین چند بار پرسش خویش را تکرار کرد و هر بار درباره عباس شنید. سرانجام به ستوه آمد و گفت: من از بهر حسین در اضطرابم

تو از عباس می‌گویی جوابم!؟

این مثل در مورد کسی به کار می‌رود که پاسخ نامربوط و خارج از موضوع می‌دهد.

 

• هم نذر حسین (ع) است و هم شام شب بچه 

این عبارت از مثل‌های افغانی است ودر مواردی که آنچه به سبب نیاز ، اشتباه یا هدیه دادن از کف می‌رود ،ادای نذر شمرده میشود ، به کار می‌رود .

مانند : الف : روغن ریخته نذر حضرت عباس (ع) 

ب : خدا کشته را به قربانی حساب می‌کنند . 

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

پنج شنبه 96 شهریور 30  7:19 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل, ضرب المثل فارسی

داستان ضرب المثل حرفهای بند تنبونی

 

در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی می فروخت. به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، مثلا پارچه فروش فقط پارچه، کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل.

 

پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان، هم می فروشد، امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند، آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود. لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم.

از آن زمان کار و حرف بی ربط را به حرفهای بند تنبونی مثال می زنند.


 
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
پنج شنبه 04 اردیبهشت 11
امروز:   265 بازدید
دیروز:   742  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
الهه ناز
دلسوز و مهربان نسبت به همه بنده های خدا هستم و سعی میکنم به همه کمک کنم. لطف کنید وبلاگ را فقط با اکسپلورر مشاهده فرمایید چون اینطوری دیگه بهم ریخته نخواهد شد...
لوگوی خودم
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اوقات شرعی
لینک دوستان
عاشق آسمونی
اگه باحالی بیاتو
EMOZIONANTE
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
به سوی فردا
آیینه های ناگهان
عاشقان
کانون فرهنگی شهدا
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
لنگه کفش
معرفی سایت ها و بهترین های اینترنت
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
فنی و مهندسی
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آخرالزمان و منتظران ظهور
PARSTIN ... MUSIC
منتظر ظهور
رز یخ زده
نظرمن
Smile of dream

عصر پادشاهان
Different.fdan
● بندیر ●
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سلام
ن والقلم ومایسطرون
سرباز ولایت
د نـیـــای جـــوانـی
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
هستی همیشگی
دانلود آهنگ جدید
سکوت ابدی
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
SIAH POOSH
بخور زار
بلوچستان
بامبو
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
مدرسه ای شاد
محفل آشنایان((IMAN))
آخرین روز دنیا
هیس
اتاق دلتنگی
مهر بر لب زده
ادبیات و فرهنگ
MATIN 3DA
ارتش دلاور
عشاق((عکس.مطلب.شعرو...))
PARANDEYE 3 PA
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
ساده دل تنها
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م .
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
شهرستان بجنورد
وبلاگ آموزش آرایشگری
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
اسیرعشق
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
عصر پاییزی
به خوبی فکر کن
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
.دوازدهمین سوارسرنوشت
کامپیوتر+ اینترنت+ ...
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
طب ورزشی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دوربین مدار بسته
سفیر دوستی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آسمان آبی من
تنهایی......!!!!!!
خبر روز
کربلا
رویش
یادداشتها و برداشتها
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
آموزش شنا
معیار عدل
کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد
سکوتی پرازصدا
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
تک درخت
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
نکته های زندگی
معرفی روستای قزل احمد
ما تا آخرایستاده ایم
روستای چشام
سایت روستای چشام
عکس سرا + جام جهانی 2010
عکس های عاشقانه
بنده ی ناچیز خدا
رفقا
اس ام اس های عاشقانه
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
پتی آباد سینمای ایران
سلام آقاجان
منطقه آزاد
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
علی پیشتاز
هگمتانه
گیاهان دارویی
محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
اندیشه های من
ღღتنهاییღღ
تنهایی
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
درهم
*bad boy*
عاشقتم
یاد نیما
واقعه
چوک بندر
مشاوره - روانشناسی
عشق آباد شهرمن
بچه های خدایی
شبستان
دل شکســــته
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
اسطوره عشق مادر
نور
Dark Future
**عاشقانه ها**
الهگان
سلامتی و فرج امام زمان صلوات
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
Manna
دریایی از غم
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
عشق الهی: نگاه به دین با ...
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
پیمان دانلود
بچّه شهید (به یاد شهدا)
یه دختره تنها
ورزشهای رزمی
سرباز حریم ولایت
جک ، اس ام اس و عکس
سماموس
حکیم دزفولی
خنده بازار
گل همیشه نازم
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
راه فضیلت
نامه ای در راه عشق
نت سرای الماس
دل پر خاطره
مردود
ست سارافون ودامن شلواری نیلوف
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
فقط خدا
COMPUTER ENGINEERING &
شاه تور
اسرا
غزلیات محسن نصیری(هامون)
پاتوق دخترها
اس ام اس جدید
موعود
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد ...
گالری رنگارنگ
خداجون دوستت دارم
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
کلاس من
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کیمیا
طوبای محبت
نوری چایی_بیجار
* روان شناسی ** ** psychology *
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
شخصی
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
کتابهای رایگان برای همه
مهربانی
نقاشی های الیکا یحیایی
اصولی رایانه
سید خراسانی
زمزمه تنها
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
سوادکوهی ریکا
سکوت(فریاد)
نوستالوژی دل ....
عاشقانه ها
mohammad
حرفهای شیرین
عرفان وادب
خیارج سرای من است
حرفهای آسمانی
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
احسان ابراهیم پور
بهنام دانلود
مجموعه مقالات رایانه MOGHALAT COMPUTER
عاشقانه ها
باشگاه پرواز
سکوت پرسروصدا
بدنسازی و هیکل
khoshbakhti
فرهنگی
Morteza Qasemi:Violinist
تنها

راه انداز و برنامه نویس پی ال سی+تازه های فناوری اطلاعات
چشم انتظار
درگز دیار آشنا
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
پیامک 590
خط بارون
خط بارون
خط بارون
نبض شاه تور
فرزند روح الله
اخبار دنیای عشق
تجربه های مربی کوچک
صل الله علی الباکین علی الحسین
Sense Of Tune
ghamzade
یٰا عِمٰادَ مَنْ لا عِمٰادَ لَهْ
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان متالورژی (rikhtegari.com)
رویایی زندگی کردن...
اسماء الحسنی
خوش مرام
تینا
ستاره سهیل
جلسه قرآن وعترت کاشان
قافله شهدا
♥ღردپای عشق♥ღ
در پناه آسمون
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
Chamran University Accounting Association
پاتوق سرا
عشق سرخ
مقاله های تربیتی
یاس من
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
فقط خدا
دوزخیان زمین
گل یا پوچ ؟
داستان یک روز
vagte raftan
ناکام دات کام
آزاد اندیشان
گنجینه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
حفاظ
محمد شادانی
مناجات با عشق
فهادانــ
دانشجو
بیاببین چیه ؟
از یک انسان
غم
زازران
مریم بانو
mahoor
مرجع اس ام اسSMS
قرمز ها
جالب انگیزناک
فقط من برای تو
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سیاه و سفید
داود ملکزاده خاصلویی
دوباره سبز می شویم...
شش گوشه
ریاضیات
نوجوونی از خودتون
عکس
امپراتوری هخامنشیان
آرشیو
آرشیو مطالب کتاب جمله های طلایی و مطالب گوناگون[58] . جمله های طلایی[17] . ازدواج[8] . آرامش[4] . تصاویر[4] . خانواده سبز[4] . زندگی[4] . عشق[3] . خوشبختی[3] . رومانتیک[3] . سلامتی[3] . تصویر[3] . زن[3] . میلاد[3] . گناه[2] . مادر[2] . گزیده مجله خانواده سبز[2] . کشمیر[2] . قرآن[2] . عیدنوروز[2] . فریدون مشیری[2] . قانون جذب[2] . مناظره[2] . یادگاری دوستان[2] . کبد چرب[2] . نعمت[2] . جملات الهام بخش و زیبا برای زندگی[2] . خدا هست[2] . تکالیف[2] . تکنولوژی فکر[2] . حسین[2] . دختر[2] . دوستت دارم[2] . دوستی[2] . داستان[2] . زیبایی[2] . علی(ع)[2] . شب قدر[2] . صلوات[2] . صوفی و خرش[2] . اسلام[2] . ارتباط[2] . اس ام اس[2] . پیامبر[2] . اعمال[2] . اعمال شب لیله الرغائب . اعمال هنگام خواب . افتخار به زن بودن . افرادی که چشمشان کمتر از یک نمره ضعیف است، لیزیک نکنند . افسانه زن . افکاردیگران . اقدام عجیب . اگر خستگی و کسالت رهایتان نمی‌کند ! . اگر دعایتان مستجاب شد مواظب سه حالت باشید . اگر نمیتوانی . الحمد لله . الله الله و استجابت دعا . الهی قمشه ای . اما... . امام باقر . امام جعفرصادق . امام رضا (ع) . امام رضا علیه السلام و حفظ آبروی شیعه خراسانی . امام زمان . امام صادق . امام کاظم . امام هادی . امشب لیلةالرغائب . امنیت . امید . امید به زندگی به 150 سال می‌رسد . امیدوار کننده ترین آیه در قرآن . امیدواری . انتخاب نوع حجاب . اندیشه ها . انسان . انسانهای سبز . انگشتر بهشتى . انواع سوشی با طراحی های دیدنی و زیبا . انواع مختلف کفش . اولین ژیانی که تولید شد/عکس . اولین و آخرین سفر انسان به ماه . ای جوووونم . ایدز . ایده . ایده بزرگ . ایران برگر . ایران پرمصرف‌ترین مشتری سیگار تا 40 سال آینده . این 9 خرافه سلامت را باور نکنید! . این خوردنی‌ها شما را خسته‌ می‌کنند . این خوشمزه ها شما را پیر می‌کنند! . این ستارگان زن از شوهرانشان پولدارترند! . این ماده مغذی محافظ لثه است . این میان وعده مانع پرخوری می شود . این نانوایی نان ندارد . اینترنت با مغز ما چه می‌کند . بـآیَـ? . با 16 درخت با شکوه در گوشه و کنار جهان آشنا شوید . با اصول و کلیدهای فهم زبان بدن آشنا شویم! . با اظهار نیاز خود را ذلیل نکنید . با افراد عصبی چگونه برخورد کنیم . با این 12 انگیزه ازدواج نکنید! . با این لباس ها خوش اندام می شوید . با این نوشیدنی شیرین لاغر شوید . با تلاش . با خزان‌ زدگی پوستمان چه کنیم . با زبان بدن، مچ همه را بگیرید! . با فواید دارچین آشنا شویم . با مردان کوتاه قد ازدواج کنید! . بارهنگ . بازداشت یکی‌از عوامل تحریکات‌اخیر دراصفهان . بازیگر زن ایرانی از تغییر جنسیت و دنیای مردانه‌اش می‌گوید . باشگاه لاغر اندام های گوشی های موبایل! . بافتن موها . بانوی ایرانی، بهترین ورزشکار زن سال 2014 آسیا . باید و نبایدهای طراحی دکور فضای داخلی خانه . ببخش . بخشش . بخشش کنید، اما . بخور نخور‌های پاییزی از دید طب سنتی . بدون رژیم گرفتن لاغر شوید . برای نوجوان خود وقت بگذارید . برخی از آثار نماز شب . برداشتن موانع موفقیت . برکات‌ ماه‌ رمضان‌ . بسیار مهم و حیاتی . بلایی که سیگار بر چهره می‌‌آورد . به بهانه فیلم ملک سلیمان (ارتباط،دوستی و ...با اجنه مسایل دیگر) . به زن بودنتان افتخار کنید . بهترزندگی کردن . بهترزیستن . بهترین . بهترین خوراکی‌ها برای داشتن چشمانی زیبا . بهترین دعاى حاجت . بهترین راهنمای انتخاب و خرید لباس پاییزی . بهترین فبلت‌هایی که می‌توانید در پاییز خریداری کنید . بهترین و بدترین موادغذایی برای دیابتی‌ها . بهترین و جالب ترین سلفی های 2014 . بهترین کرم دور چشم، مناسب سنِ شما . بهترینها برای سال نو . بهره مندی از دنیا . بهروز یاسمی . بیست معجزه . بیش از 120 انسان منجمد در انتظار حیات دوباره‌اند! . بیماری که جان مرتضی پاشایی را گرفت جدی بگیرید . بیوگرافی ناصر گیتی‌جاه . پاداش کسی که آیة الکرسی را زیاد می خواند . پاسخ . پاسخ به سوالات . پای صحبت «نامزد مرتضی پاشایی» . پایان یا آغاز عاشق . پایه تخت . پایه های اخلاق . پردرآمدترین شغل ها برای زنان . پرسش . پروانه . پروردگار . پس از فوت همسرش! . پسر . پل . پلک بزنید . پند . پوکی استخوان . پیام . پیام ضروری . " دانش کم چیز خطرناکی است " . "حبس" در انتظار مزاحمان تلفنی 115 . "زمین در خوش ترین احوال" . «بهنام تشکر» پدربزرگ شد! . 10 اختراع برتر 2014 معرفی شد . 10 ترفند ساده برای سال اول ازدواج . 10 تفاوت عمده بین مغز زنان و مردان! . 10 چیزی که زن‌ها درمورد مردها تنفر دارند . 10 چیزی که هرگز نباید روی صورت تان قرار دهید . 10 درس زندگی . 10 دلیلی که باعث می‌شوند هرگز ثروتمند نشوید! . 10 راز تحریک متابولیسم بدن . 10 راز حل نشده در مورد انسان‌های اولیه . 10 راز نادیده گرفته شده از تاریخ . 10 روش برای اینکه در زندگی خوش شانس باشیم . 10 فایده معجزه‌ آسای زنجبیل . 10 فرمول ساده برای چکاپ شخصی . 10 مسکن طبیعی عالی برای دردهای قاعدگی . 100 دلاری . 12 آلوده‌کننده هوای داخل خانه . 13 عادت روزمره که باعث پیری میشود . 13 واقعیت چینی که شاید نشنیده باشید . 1387 . 14 باور غلط گوارشی . 14 نکته برای رسیدن به زندگی شادتر! . 15 واقعیت جالب در مورد هند که تا به حال نشنیده اید . 15 کاری که افراد برخوردار از اعتماد به نفس بالا انجام نمی‌دهند . 15روز . 16 اشتباهی که شما را کوتوله نشان می‌دهد! . 18 توصیه همسرانه برای آقایان . 20 دقیقه قبل از خواب قهوه بنوشید . 22 نکته تغذیه‌ای،نمره سلامت‌ . 25 نکته طلایی . 27 چیزی که در 27 سالگی باید یاد گرفت . 3 سال متوالی خشکسالی متوسط تا شدید در 8 استان . 30 . 30 بلایی که نباید سرخودتان بیاورید !!! . 30سال . 4 برابر شدن جمعیت سالمندی ایران . 40 آموزه مهم درباره همسرداری از زبان ائمه . 40 درصد از 200 نوع سرطان، قابل پیشگیری است . 40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی . 40درس . 5 اشتباه در شستن صورت . 5 ترفند برای کار کمتر و موفقیت بیشتر در زندگی . 5 نکته حیاتی برای پیاده روی در تابستان . 50 . 6 چای گیاهی که سالم تان می کنند . 6 راهکار برای فرار از استرس های کاری . 6 فایده . 7 پیشنهاد غذایی مهم پزشکان برای سلامت و زندگی شاد خانم ها . 7 دلیل کاهش تمایل زنان به بچه‌دار شدن . 7 غذای ساده برای 7 موقعیت حساس . 79 درصد روزهای امسال پاک و سالم بودند . 7سین . 8 جاذبه طبیعت گردی ایران . 8 غذای سمی . 8 ماده خوراکی برای کم کردن اشتها . 8 نکته مهم . 9 توصیه‌ مفید صبحانه‌ ای! . 9 عادتی که ثروتمندان در زندگی دارند . 9 یار سلامتی بدن به شرط اعتدال . Art . Beautiful letter . Best Photograph . change me . Frying eggs made easy . Kashmir . Nice Garden . RED X RED . sms-اس ام اس . snake man . Surgery of a snake . Taronga Zoo . wow!!! . آبان ماه . آبان، ماه کم آبی تهرانی ها . آتش چهارشنبه . آثار روابط جنسی از منظر قرآن . آخر الزمان . آخرین آمار ازدواج و طلاق در کشور . آخرین آمار بیکاری در کشور . آخرین حرف تو چیست؟ . آدم برفی . آرام شدن . پیامبر اکرم . پیامبر اکرم(ص) . پیامبر اکرم(ص) نمونه کامل اخلاق . پیامبراکرم . پیامبران . پیرزن و مرد گوژپشت . پیشگیری از بارداری در ابتدای ازدواج . پیشگیری از سرطان . پیشنهاد هیجان‌انگیز برای موهای شما . پیوندهای روزانه . تئوری پنجره شکسته . تاثیر رنگ های شاد بر خلاقیت انسان ها . تاثیر قرمزوآبی . تاثیر میوه‌های بنفش و آبی در تقویت حافظه . تاثیر والدین در اخلاق . تاریخچه هفت سین . تاریخچه ولنتاین . تبدیل برج آب قدیمی به یک خانه مدرن . تبریک . تجلیل از پدر تعلیم وتربیت ایران در روز جهانی کودک . تخریب 2 طبقه پاساژ علاءالدین... . تدابیر مردان در همسرداری . تدبیر درست . ترافیک پرحجم در جاده های کشور . ترایفـل کاسـه ای رنگی . ترفندهای ساده برای زندگی . ترفندهای یک کدبانوی کامل . ترول . ترک کف پا را جدی بگیرید . تزریق انسولین، باعث ایجاد سرطان خون می‌شود . تزیین تخم مرغ . تست . تستهایی جالب برای تشخیص طلای اصل از طلای تقلبی . تشخیص آلزایمر از طریق راه رفتن . تشخیص آلزایمر با تست بویایی ! . آزاردهنده‌ترین مشکلات اندروید جدید . آسون ترین کار و سخت ترین کار . آشنایی با علائم، راه‌های تشخیص و مقابله با ویروس‌ کرونا . آشنایی با علایم و نشانه بیماری ها در چهره . آشنایی با معماران چیره دست دنیای جانوران . آشنایی با ویتامین D و بیماری های کمبود ویتامین D . آفرینش زن . آلودگی در آب تهران نداریم . آمادگی ازدواج . آموزش درست کردن بهترین سیب‌ زمینی سرخ کرده‌ دنیا . آموزش نماز . آموزش کمک‌های اولیه به مصدومین اسید پاشی . آموزنده . آموزه های طنز و جالب عمه کتی . آنچه در مورد میگو باید دانست .
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com