سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
[ و بر مزار رسول خدا ( ص ) ، هنگام به خاک سپردن او گفت : ] شکیبایى نیکوست جز در از دست دادنت ، و بى تابى ناپسند است مگر بر مردنت . مصیبت تو سترگ است و مصیبتهاى پیش و پس خرد ، نه بزرگ . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

یکشنبه 95 آبان 2  5:12 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

داستان ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است، جمعش کنی مشت است

روزی بود.روزگاری بود. روزگار اسکندر بود. کار لشگر کشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. امابر خلاف انتظار او نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرمانده ای به جنگش آمد. خاقان چین که فرمانده بزرگ مردم چین بود،دستور داد اسکندر ولشگریانش را با احترام به پایتخت چین ببرند. اسکندر و سربازانش خوشحال بودند که بدون جنگ وخونریزی چین را هم فتح کرده اند،اما نمی دانستند که در پشت پرده حکایت هایی است... وقتی اسکندر به پایتخت چین رسید،خاقان چین به استقبالش رفت واو را با عزت واحترام وارد قصر کرد. شب خاقان چین مهمانی بزرگی راه انداخت وهمه ی بزرگان چین را به آن مهمانی دعوت کرد. از اسکندر و فرماندهان سپاه او هم خواست که در آن مهمانی شرکت کنند.مهمانان که آمدند وجمع شدند،بساط شام چیده شد.جلوی هرکدام از مهمانان ظرف سرپوشیده ای بودکه غذای خوشمزه ای در ان گذاشته بودند.وقت خوردن شام شد.همه ی مهمانان سرپوش های غذا را برداشتند و مشغول خوردن غذا شدند.اسکندر وفرماندهان او هم سرپوش های ظرف خود را برداشتند،اما در ظرف آنها غذا نبود تعجب کردند. در ظرف غذای آنها به جای غذا،طلا وجواهرات گران قیمت گذاشته بودند.اسکندر با دیدن طلاها وجواهرات شگفت زده شد و روکرد به خاقان چین و با خنده گفت:متشکرم که به من و فرماندهانم احترام گذاشتید و این جواهرات گران بها را به ما هدیه دادید اما من انتظار داشتم که مثل بقیه برای ما هم شام بیاورند،دلیل این کارتان چیست؟ خاقان چین با آرامش جواب اسکندر را داد و گفت:من فکر می کردم که اسکندر وفرماندهانش به جای غذا طلا وجواهرات می خوردند،به همین دلیل برای شما چنین چیز هایی را به عنوان شام گذاشته ام. اسکندر کمی ناراحت شد و گفت: این چه حرفی است که می زنی.تا حالا چه کسی به جای غذا طلا وجاهرات خورده است؟ خاقان چین گفت:اگر طلا وجواهرات نمی خورید،این همه کشور گشایی وجنگ وخونریزی برای چیست؟ اگر پادشاه یک کشور کوچک هم باشید،بهترین غذاها را می توانید بخورید. شکم را پهن کنی از دشت هم بزرگتر است وجمعش کنی اندازه ی یک مشت است.
از آن به بعد برای این که بگویند برای یک لقمه غذا نباید به درو دیوار زد و با قناعت هم میشود زندگی کرد،این مثل را به زبان می اورند.       


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل



ریشه ضرب المثل های ایرانی , ضرب المثل های قدیمی

داستان ضرب المثل نه نرِ نرِ است، نه مادهِ ماده

 

مورد استفاده:

کنایه از افرادی است که نمی‌خواهند جواب قاطع و روشنی به کسی بدهند.

 

در زمان‌های قدیم که خسروپرویز بر ایران حکومت می‌کرد. یک روز که خسروپرویز در قصر به همراه همسرش بازی فرزندانش را نگاه می‌کرد و لذت می‌برد. یکی از نگهبانان قصر وارد شد، و گفت: ماهیگیری آمده، پیش کشی برای جناب پادشاه آورده و اجازه‌ی حضور می‌خواهد. پادشاه که خیلی سرحال بود و از طرفی می‌خواست همسرش که خیلی ماهی دوست داشت را هم خوشحال کند، گفت: به مرد ماهیگیر بگویید وارد شود.

 

مرد ماهیگیر با یک ماهی خیلی بزرگ و هفت رنگ وارد شد. سلام کرد، ماهی را به شاه تقدیم کرد و گفت: این ماهی بزرگترین و زیباترین ماهی است که من در طی این سال‌ها که در دریا مشغول ماهیگیری بودم دیده‌ام. با خود فکر کردم چنین ماهی خاصی باید توسط یک آدم خاص خورده شود. به همین جهت به سرعت خود را به قصر رساندم تا آن را پیش کش شما کنم. خسروپرویز از این همه تملق و چرب‌زبانی خیلی لذت برد. سریع دستور داد، چهار هزار سکه طلا به مرد ماهیگیر پاداش دهند مرد با خوشحالی هدیه را گرفت و به سرعت خواست از قصر خارج شود.

 

همسر خسروپرویز رو به شاه کرد و گفت: چهار هزار سکه در ازاء کاری که او کرده بود خیلی زیاد است، با این کار تو برای مردم توقع ایجاد می‌شود که با آوردن محصولات خود به قصر چند برابر قیمت آن پاداش بگیرند.

خسروپرویز نگهبانی را به دنبال مرد ماهیگیر فرستاد تا او را بازگرداند. و از همسرش پرسید: حالا چطوری پول اضافه را از او بگیرم که برازنده شاه ایران باشد؟ همسر او با زیرکی گفت: از او می‌پرسیم این ماهی نر بود یا ماده؟ اگر گفت: نر بوده می گوییم: نه ما ماهی نر نمی‌خوریم ماهی را بردار و ببر و اگر گفت: ماهی ماده بود، ما می‌گوییم نه ما ماهی ماده نمی‌خوریم. ماهی را بردار ببر و پول را بازگردان. با این سؤال او خارج از این نوع جواب، جوابی ندارد و ما خیلی راحت می‌توانیم پول را به خزانه بازگردانیم.

 

مرد ماهیگیر وارد شد و خسروپرویز از او پرسید: تو به ما نگفتی این ماهی نر است یا ماده؟ ماهیگیر که خیلی زرنگ بود و فهمید کاسه‌ای زیر نیم کاسه است، جواب داد خدمتتان گفتم که این ماهی یک ماهی خاص است. این ماهی نرینه‌ی ماده است. نه کاملاً نر است و نه کاملاً ماده. خسروپرویز از ذکاوت و تیزهوشی ماهیگیر خوشش آمد و دستور داد چهار هزار سکه‌ی دیگر به او پاداش دهند.

 

شیرین همسر خسروپرویز که تحمل این دست و دلبازی‌های خسروپرویز برای مردم عادی را نداشت از این کار همسرش خیلی عصبانی شد و دید مرد ماهیگیر وقتی پاداش را گرفت و تعظیم کرد، یک سکه از کیسه افتاد. مرد خم شد تا آن سکه را بردارد، شیرین که خیلی عصبانی بود سریع گفت: تو این همه سکه پاداش گرفتی باز چشمت دنبال آن یک سکه که روی زمین افتاده بود، هست. تو از یک سکه طلا هم نمی‌توانی بگذری.

 

ماهیگیر زرنگ که می‌دانست اینها همه بهانه است تا به نحوی سکه‌ها را از او بگیرند، گفت: تعداد سکه ها مهم نیست، بلکه نقش زیبای روی سکه‌ها که یک طرف نام پادشاه و طرف دیگر تصویر پادشاه است مهم است و من دلم نیامد نام زیبای پادشاه زیر پای درباریان بیفتد.

 

خسروپرویز که از این چرب زبانی خیلی لذت برد بدون توجه به همسرش که از عصبانیت سرخ شده بود، چهارهزار سکه دیگر به ماهیگیر بخشید و او جمعاً با دوازده هزار سکه‌ی طلا قصر را ترک کرد.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل



معنی ضرب المثل های فارسی, ریشه ضرب المثل های ایرانی

داستان ضرب المثل نه کور میکند،نه شفا میدهد

 

مرد قصابی بود که چشمش درد می کرد و سرخ شده بود. او برای معالجه چشمش پیش حکیم باشی رفت حکیم باشی برای قصاب دارویی ساخت و گفت:صبح وشب دو قطره ازین دارو را توی چشمت بچکان تا خوب شوی.

 

قصاب این کار را کرد او انتظار داشت پس از سه روز دارو چکاندن چشمش کاملا خوب شود اما این طور نشد. داروی حکیم باشی درد چشمش را کم کرد اما نتوانست سرخی و سوزش چشمش را کم کند پس از چند روز قصاب دوباره به دیدن حکیم باشی رفت و گفت:درد چشمم کم شده اما خوب نشده حکیم جان،دستم به دامانت دارویی بده که خوب بشوم وبتوانم به کارو زندگیم برسم.حکیم باشی این بار کتاب هایش را زیر و رو کرد واین بار از روی کتاب ها دارویی برای قصاب ساخت.

 

قصاب دارو را به خانه برد وطبق دستور حکیم باشی مصرف کرد .چند روز گذشت:اما دارو اثر زیادی نکرد و درد سوزش چشم قصاب خوب نشد...قصاب نمی دانست چه باید بکند.به سفارش یکی از مشتریهایش به محله دیگر شهر رفت. در آنجا حکیم باشی دیگری بود و بیماران زیادی دور وبرش نشسته بودند.

 

قصاب توی صف منتظر شدتا نوبتش برسد قصاب به حکیم باشی گفت:من اهل محله شما نیستم اما حکیم باشی محله خودمان نتوانسته مرا معالجه کند این است که به حضور شما آمده ام. حکیم به خوبی چشم قصاب را معاینه کرد و دارویی که به چشمش می ریخت دید سپس رو کرد به او و گفت: دارویی که حکیم باشی محله تان به تو داده ،داروی خوبی است فکر میکنم تو خودت بهداشت را رعایت نمی کنی و دست کثیفت را به چشمت میمالی.

 

قصاب گفت:آخر چه کنم حکیم . وقتی چشمم میسوزد و میخارد که نمی توانم دست به چشمم نزنم. حکیم باشی گفت:دست تو همیشه آلوده ااست .آلوده به پشم ودنبه وگوشت گوسفند.اگر بخواهی با این دستهای آلوده همیشه چشم هایت را بخارانی مشکلت حل نمی شود.

 

هر دارویی هم که مصرف کنی نه تورا کور میکند نه شفا می دهد. بهتر است چند روزی سرکار نروی و چشمت را با دسنمال تمیز ببندیکه با دستت در تماس نباشد قصاب مجبور شد چند روز درخانه بماند.او چشم هایش را بست تا دستش به چشمش نرسد.کم کم حالش خوب شد وسوزش و درد و سرخی چشم هایش تمام شد.

 

قصاب یک راست رفت سراغ حکیم باشی محله خودشان .حکیم باشی از دیدن قصاب خوشحال شد وگفت:خدا رو شکرمثل اینکه با داروهای من چشمت کاملا خوب شده است. قصاب گفت:نه حکیم جان داروهای تو نه کور میکند،نه شفا میدهد.

من باید خودم مواظبت می کردم که چشمم آلوده نشود تا داروهای تو تاثیر بکند این حرفی بود که تو به من نزدی.

 

از آن به بعد وقتی بخواهند از بی اثر بودن کاری حرف بزنند این ضرب المثل را گویند.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل


ضرب المثل مهمان روزی خودش را با خودش می‌آورد و بلای صاحب‌خانه را با خودش می‌برد
این ضرب المثل در فواید و آثار مهمان‌داری و مهمان‌نوازی و در نکوهش کسانی که تنگ‌نظرند و چشم دیدن مهمان را ندارند استفاده می شود.
 داستان ضرب المثل :روزی مهمانی به کلبه محقّر مرد صاحب بصیرت وارد شد. آن مرد، مَقدم او را گرامی داشت و با وجود تنگدستی صمیمانه از وی پذیرایی کرد و آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد و برای او آورد. مهمان با دلی شاد و خرسند از او خداحافظی کرد و رفت ولی همین که قدم از خانه بیرون گذاشت صاحب‌خانه از پشت مشاهده کرد که مشتی مار و عقرب و رتیل به تن او چسبیده‌اند. وحشت‌زده به دنبال او روان شد. چون اندکی راه پیمودند و به بیابان رسیدند دید که جانوران گزنده همه از بدن او به زمین ریختند و هر یک به گوشه‌ای گریختند و در لابه‌لای سنگ‌ها و بوته‌های صحرایی پنهان شدند. دانست که آنچه مهمان با خود برده و در بیابان ریخته درد و بلاهای خانه او بوده است. پس خدا را شکر کرد و به خانه بازگشت.

پیامها:
1. غم روزی مهمان را نباید خورد.
2. مهمان نه تنها روزی را کم نمی‌کند بلکه موجب رفع بلاها از خانواده میزبان می‌شود.

 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

چهارشنبه 95 مهر 21  4:15 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

ضرب المثل های برگرفته از حادثه عاشورا

1) آب به امام نمی‌دهند و آتش به یزید: مثل به فرومایگی، خساست و نیز عدم گرایش فرد به حق یا باطل اشاره دارد و کنایه از آدم خسیس و تنگ چشمی است که نه عشق و ارادت به امام حسین (ع) او را وادار به انفاق می‌کند و نه نفرت از یزید و شبیه به این مثل است: «از دستش آب نمی‌چکد.» 2) آرزوی خاک مرقدش را دارم: اگر در مجلسی نام امام حسین (ع) را بر زبان آورند، برخی افسوس می‌خورند و می‌گویند: «آه، نمی‌دانی که چقدر آرزوی خاک مرقدش را دارم.» این عبارت - که به صورت معترضه به کار می‌رود - برای بیان اشتیاق باطنی افراد به زیارت کربلا مورد استفاده قرار می‌گیرد. 3) امام خوانی می‌کند: این مثل به افرادی که نقش امام حسین (ع) را در تعزیه‌ها بازی می‌کنند، اشاره دارد و درباره کسی که می‌کوشد با مظلوم‌نمایی ترحم دیگران را برانگیزد، به کار می‌رود. 4) این همه لشکر برای کشتن یک تن؟! این مثل به تنهایی، بی‌کسی، غریبی و مظلومیت اشاره دارد و زبان حال حضرت زینب در تعزیه قتل امام حسین (ع) است. 5) باز این چه شورش است که در خلق عالم است: این مثل مصرع اول از ترکیب بند پرسوز و مشهور محتشم کاشانی است و به ماتم و مصیبت اشاره دارد. این ترکیب بند - که یادآور محرم و عاشورا است - از سده دهم تاکنون پیوسته در روضه‌ها و عزاداری‌ها خوانده می‌شود و شهرت محتشم بیشتر به سبب آن است. 6) پامنبری می‌کند: پامنبری از اصطلاحات مجالس روضه و عزاداری است و بیشتر به کردار جوانانی که در مجالس سوگواری روی پله‌های پایین منبر می‌نشینند و پیش از واعظ نوحه‌خوانی می‌کنند، اطلاق می‌شود. مثل به دنبال سخن کسی را گرفتن، همراهی به سود یا زیان مخاطب، توضیح دادن یا تفسیر کردن سخن افراد، مداخله در حرف دیگران و پرحرفی اشاره دارد. 7) تعزیه‌گردان است: در فارسی امروز کسی را که در امور همگانی حادثه‌آفرینی یا میدان‌داری کرده، از آن حوادث به سود خود بهره‌برداری می‌کند یا واسطه به هم بستن و اصلاح و انجام امری شمرده می‌شود، تعزیه گردان می‌خوانند. این واژه به طنز برای اشاره به اداره کننده یک کار نیز به کار می‌رود. 8) طوغ به پا شده است؟ در ایام محرم هنگامی که طوغ را از مسجدها و تکیه‌ها بیرون می‌آوردند و جمعیتی انبوه در پی آن راه می‌افتادند و ازدحام بسیار می‌شد، به همین جهت، امروزه اگر جایی شلوغ یا پر سر و صدا باشد، می‌پرسند مگر طوغ به پا شده؟ به عبارت دیگر، این مثل برای بیان کثرت ازدحام و شلوغی به کار می‌رود. 9) حسین را تا جایی دوست داری که رگ نبرد: در فرهنگ جبهه چنین می‌خوانیم: روز عاشورا بود، ده - دوازده روزی می‌شد که خانواده از من خبر نداشت. وقتی از اهواز به همسرم تلفن کردم، با غیظ گفت: حلالت نمی‌کنم. من هم در جواب گفتم: آن که ما را به هم حلال کرده باید حلال کند که می‌کند. آن روزها هنوز پدرم در قید حیات بود و هیچ مخالفتی با جبهه رفتن من نداشت. بعدها که خانه آمدم، متوجه شدم در غیاب من وقتی خانمم خیلی بی‌تابی می‌کرده، پدر خدابیامرزم به او گفته: شما حسین (ع) را تا آنجا دوست داری که رگ نبرد. 10) حق به جانب یزید است!!! از کسی پرسیدند در همدان روضه الشهدا می‌خوانند؟ گفت: آری، اما آن چنان که حق به جانب یزید است. مثل از این حکایت برگرفته شده است و به دوستان نادانی که جز زیان، چیزی به ارمغان نمی‌آورند، اشاره دارد. سعدی در این باره می‌گوید: گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی 11) خنجر شمر در خانه اوست! این مثل به خشونت و دیکتاتوری و سنگدلی فرد اشاره دارد. هنگامی که از جنایت کاری سخن به میان می‌آید، در پاسخ گفته می‌شود: خنجر شمر در خانه اوست؛ یعنی قابل اعتماد نیست و فرصت‌طلب است. 12) دم گرفته است: خواندن دسته‌جمعی سینه‌زنان یا زنجیرزنان را دم گرفتن گویند که معمولا همنوا با مرثیه‌خوان بیتی از مرثیه را تکرار می‌کنند. مثل درباره کسی است که به طور کامل سرگرم سخن گفتن است و مورد توجه مخاطب یا مخاطبان نیز قرار گرفته به کار می‌رود. 13) دیگر حالا شمر جلودارش نمی‌شود: گروهی وقتی به مقامی می‌رسند و یا ضعفی در کسی می‌بینند، خود و خدا را فراموش می‌کنند و مغرورانه به قدرت‌نمایی می‌پردازند. مثل به آنان اشاره دارد. گونه های دیگر آن چنین است: الف - شمر جلودارش نیست. ب - شمر جلودارش نمی‌شود. ج - خیلی بد رکاب است، شمر جلودارش نمی‌شود. 14) روضه رفتن و گریه کردن هم حوصله می‌خواهد: شرکت در مجالس روضه و بهره‌مندی از آن به عشق، قلب مهربان و روحیه توسل نیاز دارد. از سوی دیگر این مجالس اغلب به طول می‌انجامد. به طور معمول گروهی به سبب عدم آمادگی یا ناآشنایی با این محافل به شکوه می‌پردازند. این مثل به عدم بردباری اشاره دارد. 15) روغن ریخته نذر حضرت عباس (ع در گذشته روغن نایاب و ارزشمند بود. وقتی مقداری روغن می‌ریخت، بی‌درنگ می‌گفتند: حیف شد. آنگاه ادامه می‌دادند: ایراد ندارد، نذر ابوالفضل. مثل در آن عصر ریشه دارد و به گذشتن وقت، از دست رفتن قطعی موقعیت و جبران ناپذیر بودن آنچه از کف رفته است، اشاره دارد. روغن ریخته نذر امامزاده، گونه دیگر این مثل است. 16) سنگ و سفال بر سر آنها، خاک کربلا بر سر ما: در استان گیلان، در پایان قصه‌ها این جمله را برای کودکان تکرار می‌کنند و بدین وسیله ارادت خود به اهل بیت (ع) را آشکار می‌سازند. به زبان گیلکی مثل چنین است: «سنگ و سفال اوشانی سر / خاک کربلا امی سر.» 17) قسم حضرت عباس (ع) تو را باور کنم یا دم خروس را؟ یکی دزدی را گریبان گرفته بود که خروسم را ربوده‌ای. دزد در حالی که دم خروس از شکاف قبایش پدیدار بود به خدا و ائمه سوگند می‌خورد که خروس ندیده است. مرد گفت: ای مردم، این همه سوگندی که یاد می‌کند چنان نیست که باور نتوان کرد، اما سخت حیرانم سوگند حضرت عباس (ع) را باور کنم یا دم خروس را؟ مثل برای اشاره به دروغ، تظاهر به دین‌داری، ریا و نفاق به کار می‌رود و «دم خروسو ببینم یا قسم حضرت عباستو؟» گونه دیگر آن است. 18) هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله! این مصرع - که در چاوش‌خوانی‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد - از خطبه امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد. 19) هروقت پای علامت یکی سینه می‌زند: این مثل مانند «هم طبال یزید است و هم علمدار حسین (ع)» درباره منافقان و دودلان به کار می‌رود. 20) ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند:
تناقض در رفتار، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت‌طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی (ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل (ع) و سیدالشهدا (ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت در انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی شعار مردم شمرده می‌شد.       


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

یکشنبه 95 مهر 18  4:8 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل



ضرب المثل ایرانی با معنی,داستان ضرب المثل ها

داستان ضرب المثل چراغی که ایزد بر فروزد 

 

این مثل در مقام غلبه حق بر باطل و در تعبیر از کسانیکه بر خلاف تاییدات خداوندی عمل کنند و خسران ببینند ، استعمال می شود .

 

آورده اند که ...

ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر که اختصاراً‌ ابوسعید ابی الخیر نامیده می شد از اعاظم مشایخ صوفیه و محدثان معروف قرن پنجم هجری است . به گفته علامه? دهخدا در لغت نامه اش :در عیوب نفس دید و مخالف هوی کردن با قصی الغایه بود و در فقر و غنا و تحمل ، شانی عظیم داشت و در لطف و سازگاری آیتی بود خاصه در فقر هر جا که سخن ابوسعید رود همه دلها را وقت خوش شود زیرا که از ابوسعید هیچ نمانده است و او هرگز من و ما نگفت همیشه ایشان می گفت ... ”

 

ایامی که شیخ در نیشابور بود شهر نیشابور محتسبی داشت مقتدر و سختگیر و در عین حال منکر شیخ ابوسعید . روزی بازرگانی مبلغ یک هزار دینار و مقداری عود برای شیخ ابوسعید می فرستد . شیخ بنا بر رسم و عادت عارفان که از این گونه تقدیمی ها نباید دیناری پس انداز شود به پیشکارش حسن مودب دستور می دهد که انواع اغذیه برای صوفیان و دراویش آماده کنند . شمع های بلند کافوری بخرند و در حیاط خانقاه روشن کنند . عودها را هم یکسره در تنور بریزند دود خوشبویش مشام همسایگان را نیز معطر سازد .

 

محتسب موصوف که مترصد بود دوان دوان به خانه شیخ آمد و به حالت تشدید و اعتراض فریاد زد که : این چه کاری است تو می کنی ؟ مگر نمی دانی که روشن کردن شمع در روز روشن و سوزاندن عود در تنور اسراف و خلاف شرع است . شیخ ابوسعید ظاهراً حالت حجب و حیا به خود گرفت و گفت : من نمی دانستم حالا که تو می گویی حرام است . خودت شعله های شمع را خاموش کن .

محتسب جلو رفت اولین شمع را فوت کرد ، آتش در ریش و لباس او گرفت .

ریش او سوخت و لباسش هم سوخت و به هزار زحمت او را از آتش رهانیدند ، شیخ روی به او کرد و گفت :

هر آن شمعی که ایزد بر فروزد             کسی که پف کند ریشش بسوزد

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

سه شنبه 95 مهر 13  2:59 عصر


مجموعه: دنیای ضرب المثل



داستان موقع رقص من هم میشه

مورد استفاده:به کسانی گفته می‌شود که با لجبازی کاری انجام می‌دهند که باعث اذیت و آزار دیگران می‌شود.در روستایی دور صاحب شتر و خری که از شدت کار و بارکشی لاغر و ناتوان شده بودند آنها را رها کرد. مرد فکر کرد دو حیوان مریض شده‌اند و آنها را رها کرد تا مجبور نشود غذای رایگان به آنها بدهد و درنهایت شاهد مرگ آنها باشد. دو حیوان که این رفتار صاحبشان را دیدند خیلی ناراحت شدند و با هم به راه افتادند و به کشتزاری خارج از شهر رفتند. آنها از صبح تا شب می‌چریدند و می‌خوابیدند. این دو حیوان که تمام عمرشان کار کرده بودند، کم کم از این وضعیت خوشحال شدند و تصمیم گرفتند همین جا راحت و آسوده با هم زندگی کنند. کم کم دو حیوان چاق شدند و توان از دست رفته‌شان بازگشت. تا اینکه یک روز که خر با شادی تمام در حال آواز خواندن و عرعر بود، شتر گفت: آرام باش، صدای زنگوله‌ی شتر به گوش می‌رسد سکوت کن شاید صدای تو را بشنوند. بیایند ما را پیدا کنند و دوباره برای بارکشی ببرند ما تازه از بارکشی و کار راحت شده‌ایم. هر وقت رفتند دوباره چندین ساعت آواز بخوان. خر که تازه سر ذوق خواندن آمده بود به حرف شتر بیچاره هیچ توجهی نکرد و به آوازخوانی خود ادامه داد. در اثر لجاجت خر شد آنچه که نباید می‌شد و کاروانی که از آن مسیر می‌گذشت صدای الاغ را شنید دنبال صدا را گرفت و خر و شتر را پیدا کرد. مرد جوان با خوشحالی به همسفرانش خبر داد که یک شتر و خر پیدا کرده. همراهانش آمدند و دو حیوان را گرفتند و اسباب و اثاثیه‌ای که با خود می‌بردند، مقدار زیادی را بر پشت این دو حیوان بستند و با خوشحالی حرکت کردند. مسیر کوهستانی و پرپیچ و خم بود. شتر بیچاره وقتی مجبور بود سربالایی رود. به خر که زیر بار اسباب و اثاثیه در حال خفه شدن بود نگاه می‌کرد و می‌گفت: من خودم می‌کشمت. خر که انگار تازه فهمیده بود با زبانی که بی‌موقع باز شده چه مصیبتی برای خودش و دوستش رقم زده می‌گفت: چه کنم؟ حالا که شده من خودمم دارم زیر این بار خفه می‌شوم. ولی شتر هر لحظه که می‌گذشت کینه بیشتری از خر به دل می‌گرفت خر که می‌دانست کینه شتری یعنی چه بیشتر می‌ترسید. آنها از کوهستان رد شدند و به رودخانه‌ای رسیدند. چون رودخانه پل نداشت کاروانیان مجبور بودند که هر طور شده از عرض رودخانه عبور کنند مردان کاروان فکر کردند با طنابی اثاثیه و حیوانات را به یکدیگر ببندند تا آب آنها را نبرد.مردها همه کاروان را با طناب بستند و آماده عبور شدند. آب رودخانه زیاد بود و با شدت به آنها می‌خورد و آنها را تکان می‌داد. وسط رودخانه که رسیدند شتر که دید می‌تواند از این رودخانه‌ی خروشان عبور کند، شروع کرد به رقصیدن، خر بیچاره که به شدت از آب می‌ترسید و نمی‌توانست در آب راه برود چه برسد به حالا که باری سنگین بر دوشش بسته بودند شروع کرد به التماس که شتر جان نکن. خواهش می‌کنم در آب نرقص. این اثاثیه با شدت خودشان تکان می‌خورند، حالا تو که با طناب به من وصلی به آن تاب دهی من حتماً در آب می‌افتم و غرق می‌شوم. شتر هم بی‌تفاوت از بلایی که ممکن است بر سر دوستش بیاید گفت: آخه حالا موقع رقص من شده! خر گفت: حالا، وسط آب. شتر با خونسردی گفت: چطور دیروز که به تو می‌گفتم نخون موقع آوازخوانی‌ات بود و نمی‌توانستی صرف‌نظر کنی. حالا هم موقع رقص من شده.شتر اینقدر رقصید تا اینکه طناب پاره شد، خر تعادلش برهم خورد. در آب افتاد آب خر را با خود برد و حیوان نادان غرق شد.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

سه شنبه 95 مهر 6  8:54 صبح
مجموعه: دنیای ضرب المثل


ریشه ضرب المثل های ایرانی
مورد استفاده: در مورد افراد حریص و طماعی به کار می‌رود که از پول و دارایی خود راضی نمی‌شوند ذره‌ای خرج کنند. روزی روزگاری، مرد تاجری تمام ثروتش را مقداری کالای کم ارزش و ارزان خرید تا به یک کشور دور ببرد، به این امید که با این کار سود زیادی به دست آورد. مرد تاجر بارهایش را در کشتی جاسازی کرد سپس کشتی به حرکت درآمد. از صبح تا شب کشتی در دل دریا پیش رفت. نیمه‌های شب هوا کم کم طوفانی شد و موج‌های بلندی در دریا ایجاد کرد. کشتی باری با برخورد به این موج‌ها پیچ و تاب سختی می‌خورد و دوباره ثابت می‌شد ولی درنهایت کشتی نتوانست طاقت بیاورد و در دریا غرق شد. بسیاری از افرادی که بر روی کشتی کار می‌کردند و مسافران به همراه اموالشان غرق شدند. تعداد کمی از این افراد نجات پیدا کردند از جمله مرد بازرگان که خود را روی یک تخته از تکه چوب‌های باقی مانده از کشتی انداخته بود او به هر مشقتی بود توانسته بود خودش را از غرق شدن نجات دهد. مرد بازرگان بعد از یکی دو روز که با تخته چوب روی آب شناور بود، کم کم یک شهر ساحلی دید. به هر سختی بود خود را به شهر ساحلی رساند و قدم بر خشکی گذاشت او که تا قبل از این اتفاقات فرد مشهور و ثروتمندی بود، در این شهر غریب و گرسنه مانده بود و کسی را هم نمی‌شناخت تا از او کمک بگیرد، تنها و سرگردان به دنبال لقمه‌ای غذا می‌گشت تا خود را از مرگ نجات دهد. کم کم هوا تاریک شد ولی مرد بازرگان نتوانست حتی یک لقمه غذا برای خودش پیدا کند، خسته و گرسنه به خرابه‌ای رسید. با خود گفت: همین جا شب را می‌گذرانم تا فردا خدا بزرگ است نیمه‌های شب مرد نابینایی وارد خرابه شد و چند بار پرسید: کسی اینجا نیست؟ بازرگان می‌خواست جواب او را بدهد ولی واقعاً نه توان داشت و نه حوصله که زبان باز کند و جواب مرد را بدهد. مرد نابینا که دید پاسخی به گوش نمی‌رسد به خود گفت: خداروشکر که کسی اینجا نیست. همین طور که عصایش را زمین می‌کوبید به گوشه‌ی خرابه رفت جایی که چند تکه سنگ نسبتاً بزرگ روی هم بود. سنگ‌ها را برداشت و با کمی کنار زدن سنگ‌ها و خاک‌ریز آن کوزه‌ای پُر از سکه‌های طلا از خاک بیرون آورد. کوزه را مقابل خود گذاشت و گفت: تو حاصل عمر منی. تمام عمرم را گدایی کردم تا تو را پر کنم خدا را شکر کم کم داری پر می‌شوی. بازرگان که گوش‌هایش را تیز کرده بود و به دقت کارهای مرد کور را زیر نظر داشت و حرفهای او را می‌شنید فهمید این مرد نابینا برخلاف ظاهرش گدا نیست و حتی جزء ثروتمندان شهر محسوب می‌شود. ولی به جای اینکه با این سکه‌های طلا کار و کاسبی راه بیندازد و چند نفر را بر سرکاری بگذارد و چند برابر سرمایه‌ی اولیه‌اش سود ببرد، دل خود را به جمع کردن سکه‌های طلا در داخل این کوزه خوش کرده و به کار گدایی‌اش ادامه می‌دهد. فردا صبح وقتی بازرگان از خواب بیدار شد مرد نابینا خرابه را ترک کرده بود مرد بازرگان کمی به دنبال او گشت وقتی از دور شدن او مطمئن شد سراغ کوزه‌ی سکه‌های طلا رفت، آنها را از زیر خاک درآورد به شهر رفت و با آنها کلی جنس خرید و چون در این کار تجربه داشت بعد از چند ماه چندین بار این کار را تکرار کرد. کالایی را به قیمتی می‌خرید و در جای دیگر یا در شهرهای اطراف می‌فروخت و از این راه توانست پول خوبی جمع آوری کند. بعد از چند ماه یک روز که مشغول حساب و کتاب پولهایش بود، دید پول قابل توجهی جمع کرده با خود گفت: حالا وقتش هست تا سکه‌های مرد نابینا را به او پس بدهم. رفت کوزه‌ی مرد نابینا را که در صندوقچه‌اش پنهان کرده بود آورد. تا جایی که کوزه جا داشت آن را پر از سکه‌ی طلا کرد سکه‌هایی که درواقع اصل پول مرد نابینا و سهم سود او از تجارت مرد بازرگان بود و آن وقت به طرف خرابه حرکت کرد در میانه‌ی راه یک مرغ بریان و چندین نوع میوه و شیرینی خرید تا به آنجا رسید. شب هنگام وارد خرابه شد. دید مرد نابینا در گوشه‌ای از خرابه نشسته. سلام کرد و گفت: عمو من در کیسه‌ام غذا دارم می‌خواهی با هم بخوریم. مرد نابینا که گرسنه بود گفت: این بهترین پیشنهاد برای یک فرد گرسنه است. مرد بازرگان، سفره‌اش را باز کرد، غذا و میوه‌ای که خریده بود را داخل سفره گذاشت، چون می‌دانست مرد نمی‌تواند ببیند تکه‌ای از ران مرغ را کند و به دست مرد نابینا داد و گفت: عمو شروع کن! نوش جانت. مرد نابینا تکه‌ای از گوشت مرغ را که خورد ران مرغ را رها کرد و بقچه بازرگان را گرفت و گفت: تو دزد کوزه‌ی منی! گیرت آوردم. تو را باید ببرم و تحویل قاضی دهم تا به جزای اعمالت برساند. بازرگان مات و مبهوت مانده بود که مرد نابینا از کجا فهمید این مرد همان کسی است که کوزه‌ی سکه‌ی طلاهای او را برده؟ همینطور که بازرگان رفتار مرد نابینا را نگاه می‌کرد بالاخره عده‌ای از عابران صدای دادخواهی مرد نابینا که دائم فریاد می‌زد، مردم به دادم برسید دزد! این مرد کل دارایی من را غارت کرده شنیده و به داخل خرابه آمدند. رهگذران مرد بازرگان را دستگیر کردند و تحویل داروغه شهر دادند. صبح روز بعد داروغه بازرگان را به همراه مرد نابینا که از شب تا صبح از دم در زندان تکان نخورده بود، نزد قاضی برد. قاضی از بازرگان خواست ماجرا را تعریف کند. بازرگان گفت که حق با مرد نابینا است من کوزه سکه‌های طلای او را برداشتم تا با آن کار و کاسبی به راه بیندازم وقتی کارم پررونق شد تصمیم گرفتم برگردم و کوزه‌ی سکه‌های طلای او که سرمایه‌ی اولیه من بود را به او برگردانم من سهم سود او از این دادوستدها را هم به او تحویل دادم، چون مردم رهگذر کوزه سکه‌های طلا را هم به داروغه تحویل داده بودند. قاضی سکه‌ها را شمرد و از مرد نابینا پرسید سکه‌های تو چقدر بوده؟ بعد از پاسخ مرد نابینا معلوم شد که حق با مرد تاجر بوده و او اصل پول به همراه سودش را برای او برگردانده. قاضی رو کرد به مرد نابینا و گفت: این مرد از تو دزدی نکرده پول تو را برداشته بدون اجازه‌ی تو با آن کاسبی راه انداخته و وقتی کسب و کارش پررونق شده اصل پول و سودش را به تو تحویل داده بازم شکایت داری؟ مرد نابینا که تازه متوجه قضایا شده بود، گفت: نه شکایتی ندارم حالا کوزه‌ام را به من برگردانید، وقتی کوزه‌اش را گرفت خوشحال و راضی شد و خواست تا دادگاه را ترک کند که قاضی او را صدا کرد و گفت: مرد بازرگان که ماجرا را تعریف کرد و خداروشکر همه چیز هم ختم به خیر شد ولی من نفهمیدم تو چطور در خرابه این مرد را شناختی و فهمیدی این همان دزد سکه‌های طلای تو است؟
گدای نابینا گفت: هر روز وقتی به در خانه‌ها برای گدایی می‌روم موقع غذا عده‌ای برایم لقمه‌ای غذا می‌آوردند و من هم می‌خوردم ولی دیروز وقتی ران مرغ را این مرد کند و به دست من داد، تکه‌ای از آن را گاز زدم، ولی هر کاری کردم از گلویم پایین نرفت و دانستم این مرغ بریان با پول خودم خریداری شده پس این مرد دزد سکه‌های من باید باشد.

 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

چهارشنبه 95 شهریور 31  5:13 عصر

ضرب المثل آن مرحوم دیگر چه گفتند ؟

مجموعه: دنیای ضرب المثل

داستان ضرب المثل آن مرحوم دیگر چه گفتند؟

یکی بود یکی نبود ، مردی بود که باغ و ملکی داشت و خانه ی بزرگی و یک سگ پاسبان ! سگ او وقتی که دزد می آمد پارس می کرد و همه را می ترساند و صاحب خانه را با خبر می کرد . صاحب خانه به سگش غذاهای خوب می داد و مواظب بود که مریض نشود .
اما روزی سگ باوفایش از دنیا رفت . صاحب سگ که بسیار ناراحت بود برای سگش یک قبر قشنگ در گورستان عمومی ساخت . مردم همه از این کار ناراضی بودند و می گفتند که دفن کردن سگ در گورستان عمومی درست نیست و این مسئله را با قاضی در میان گذاشتند . قاضی پرسید : چرا سگت را در گورستان عمومی دفن کرده ای ؟
صاحب سگ گفت : من سگم را دوست داشتم چون باوفا بود و جلوی دزدها را می گرفت . قاضی گفت : در هر صورت سگ نجس است و نباید در جایی که آدم ها را دفن می کنند دفن شود .
صاحب سگ که دید ممکن است قاضی حکم بیرون بردن لاشه ی سگش را بدهد فکری کرد و گفت : جناب قاضی ! سگ من با سگ های معمولی فرق داشت او نه تنها در تمام عمرش مزاحم کسی نشد بلکه وصیت کرد که غذایش را برای مدت دو سال به قاضی بدهند ! قاضی ناراحت شد و گفت : غذای سگ را به من بدهید ؟
صاحب سگ گفت : بله سگ من هر ماه پنج من نان و روغن و پنجاه عدد تخم مرغ و چهار من گوشت می خورد . هنگام مردن وصیت کرد که این مقدار را به قاضی بدهیم .
قاضی که می دید صاحب سگ با زیرکی رشوه ی خوبی به او پیشنهاد کرده گفت : عجب سگ خوبی ! آن مرحوم دیگر چه گفتند ؟
از آن پس اگر به کسی برخورد کنیم که به خاطر سود شخصی یا پیشنهاد پولی از عقیده اش دست بردارد و برخلاف عقیده اش عمل کند ، می گوییم آن مرحوم دیگر چه فرمودند ؟       


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

یکشنبه 95 شهریور 14  9:12 عصر

نه ناخویشش به ناخوشی آدم می بره و نه

مجموعه: دنیای ضرب المثل

داستان ضرب المثل نه ناخویشش به ناخوشی آدم می بره و نه

یکی بود یکی نبود . یک حکیم باشی بود که به معاینه ی بیماران می پرداخت . روزی که صدای آه و ناله ی بیماری توجهش را جلب کرد وقتی از مطب خارج شد . دید که بیماری هست که از درد گلایه می کند و می خواهد که خارج از نوبت معاینه بشود . بیماران دیگر هم قبول کردند که نوبت او جلو بیافتد وقتی دکتر از او علت ناله اش را پرسید ، بیمار گفت : من هم موی سرم درد می کند و هم معده درد دارم .
حکیم باشی تعجب کرد و گفت : تا به حال ندیده بودم که کسی مو درد داشته باشد اما برای معده ات می توانم کاری کنم . بیمار نگذاشت حکیم حرفش را تمام کند و گفت : «معده ام که مهم نیست فکری به حال موی سرم بکنید » حکیم باشی گفت : قبلاً هم این دردها را داشتی ؟ بیمار گفت: نه ! حکیم گفت : شاید غذای ناجوری خورده ای . بیمار گفت : چیز چندانی که نخوردم . اما صبح ، زنم نان پخته بود و در تنور گذاشته بود که ناگهان همه ی نان ها سوخت . من که دلم نمی آمد نان ها را دور بریزیم همه ی آنها را که دومَن می شد خوردم و معده ام به سوزش افتاد . انگار در معده ام آتش ریخته بودند من هم رفتم و دومن یخ خوردم !
حکیم باشی خندید و به فکر فرو رفت و گفت : من که نمی دانم چه دارویی به تو بدهم «نه ناخوشیت به ناخوشی آدم می بره ، نه غذایت به غذای آدمیزاد .»
از آن به بعد درباره ی کسی که رفتار و اخلاقش با دیگران تفاوت داشته باشد ، گفته می شود که نه ناخویشش به ناخوشی آدم می بره و نه غذایش به غذای آدمیزاد .       


 
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
جمعه 04 اردیبهشت 12
امروز:   359 بازدید
دیروز:   426  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
الهه ناز
دلسوز و مهربان نسبت به همه بنده های خدا هستم و سعی میکنم به همه کمک کنم. لطف کنید وبلاگ را فقط با اکسپلورر مشاهده فرمایید چون اینطوری دیگه بهم ریخته نخواهد شد...
لوگوی خودم
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اوقات شرعی
لینک دوستان
عاشق آسمونی
اگه باحالی بیاتو
EMOZIONANTE
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
به سوی فردا
آیینه های ناگهان
عاشقان
کانون فرهنگی شهدا
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
لنگه کفش
معرفی سایت ها و بهترین های اینترنت
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
فنی و مهندسی
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آخرالزمان و منتظران ظهور
PARSTIN ... MUSIC
منتظر ظهور
رز یخ زده
نظرمن
Smile of dream

عصر پادشاهان
Different.fdan
● بندیر ●
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سلام
ن والقلم ومایسطرون
سرباز ولایت
د نـیـــای جـــوانـی
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
هستی همیشگی
دانلود آهنگ جدید
سکوت ابدی
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
SIAH POOSH
بخور زار
بلوچستان
بامبو
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
مدرسه ای شاد
محفل آشنایان((IMAN))
آخرین روز دنیا
هیس
اتاق دلتنگی
مهر بر لب زده
ادبیات و فرهنگ
MATIN 3DA
ارتش دلاور
عشاق((عکس.مطلب.شعرو...))
PARANDEYE 3 PA
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
ساده دل تنها
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م .
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
شهرستان بجنورد
وبلاگ آموزش آرایشگری
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
اسیرعشق
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
عصر پاییزی
به خوبی فکر کن
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
.دوازدهمین سوارسرنوشت
کامپیوتر+ اینترنت+ ...
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
طب ورزشی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دوربین مدار بسته
سفیر دوستی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آسمان آبی من
تنهایی......!!!!!!
خبر روز
کربلا
رویش
یادداشتها و برداشتها
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
آموزش شنا
معیار عدل
کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد
سکوتی پرازصدا
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
تک درخت
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
نکته های زندگی
معرفی روستای قزل احمد
ما تا آخرایستاده ایم
روستای چشام
سایت روستای چشام
عکس سرا + جام جهانی 2010
عکس های عاشقانه
بنده ی ناچیز خدا
رفقا
اس ام اس های عاشقانه
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
پتی آباد سینمای ایران
سلام آقاجان
منطقه آزاد
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
علی پیشتاز
هگمتانه
گیاهان دارویی
محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
اندیشه های من
ღღتنهاییღღ
تنهایی
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
درهم
*bad boy*
عاشقتم
یاد نیما
واقعه
چوک بندر
مشاوره - روانشناسی
عشق آباد شهرمن
بچه های خدایی
شبستان
دل شکســــته
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
اسطوره عشق مادر
نور
Dark Future
**عاشقانه ها**
الهگان
سلامتی و فرج امام زمان صلوات
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
Manna
دریایی از غم
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
عشق الهی: نگاه به دین با ...
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
پیمان دانلود
بچّه شهید (به یاد شهدا)
یه دختره تنها
ورزشهای رزمی
سرباز حریم ولایت
جک ، اس ام اس و عکس
سماموس
حکیم دزفولی
خنده بازار
گل همیشه نازم
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
راه فضیلت
نامه ای در راه عشق
نت سرای الماس
دل پر خاطره
مردود
ست سارافون ودامن شلواری نیلوف
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
فقط خدا
COMPUTER ENGINEERING &
شاه تور
اسرا
غزلیات محسن نصیری(هامون)
پاتوق دخترها
اس ام اس جدید
موعود
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد ...
گالری رنگارنگ
خداجون دوستت دارم
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
کلاس من
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کیمیا
طوبای محبت
نوری چایی_بیجار
* روان شناسی ** ** psychology *
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
شخصی
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
کتابهای رایگان برای همه
مهربانی
نقاشی های الیکا یحیایی
اصولی رایانه
سید خراسانی
زمزمه تنها
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
سوادکوهی ریکا
سکوت(فریاد)
نوستالوژی دل ....
عاشقانه ها
mohammad
حرفهای شیرین
عرفان وادب
خیارج سرای من است
حرفهای آسمانی
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
احسان ابراهیم پور
بهنام دانلود
مجموعه مقالات رایانه MOGHALAT COMPUTER
عاشقانه ها
باشگاه پرواز
سکوت پرسروصدا
بدنسازی و هیکل
khoshbakhti
فرهنگی
Morteza Qasemi:Violinist
تنها

راه انداز و برنامه نویس پی ال سی+تازه های فناوری اطلاعات
چشم انتظار
درگز دیار آشنا
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
پیامک 590
خط بارون
خط بارون
خط بارون
نبض شاه تور
فرزند روح الله
اخبار دنیای عشق
تجربه های مربی کوچک
صل الله علی الباکین علی الحسین
Sense Of Tune
ghamzade
یٰا عِمٰادَ مَنْ لا عِمٰادَ لَهْ
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان متالورژی (rikhtegari.com)
رویایی زندگی کردن...
اسماء الحسنی
خوش مرام
تینا
ستاره سهیل
جلسه قرآن وعترت کاشان
قافله شهدا
♥ღردپای عشق♥ღ
در پناه آسمون
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
Chamran University Accounting Association
پاتوق سرا
عشق سرخ
مقاله های تربیتی
یاس من
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
فقط خدا
دوزخیان زمین
گل یا پوچ ؟
داستان یک روز
vagte raftan
ناکام دات کام
آزاد اندیشان
گنجینه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
حفاظ
محمد شادانی
مناجات با عشق
فهادانــ
دانشجو
بیاببین چیه ؟
از یک انسان
غم
زازران
مریم بانو
mahoor
مرجع اس ام اسSMS
قرمز ها
جالب انگیزناک
فقط من برای تو
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سیاه و سفید
داود ملکزاده خاصلویی
دوباره سبز می شویم...
شش گوشه
ریاضیات
نوجوونی از خودتون
عکس
امپراتوری هخامنشیان
آرشیو
آرشیو مطالب کتاب جمله های طلایی و مطالب گوناگون[58] . جمله های طلایی[17] . ازدواج[8] . آرامش[4] . تصاویر[4] . خانواده سبز[4] . زندگی[4] . عشق[3] . خوشبختی[3] . رومانتیک[3] . سلامتی[3] . تصویر[3] . زن[3] . میلاد[3] . گناه[2] . مادر[2] . گزیده مجله خانواده سبز[2] . کشمیر[2] . قرآن[2] . عیدنوروز[2] . فریدون مشیری[2] . قانون جذب[2] . مناظره[2] . یادگاری دوستان[2] . کبد چرب[2] . نعمت[2] . جملات الهام بخش و زیبا برای زندگی[2] . خدا هست[2] . تکالیف[2] . تکنولوژی فکر[2] . حسین[2] . دختر[2] . دوستت دارم[2] . دوستی[2] . داستان[2] . زیبایی[2] . علی(ع)[2] . شب قدر[2] . صلوات[2] . صوفی و خرش[2] . اسلام[2] . ارتباط[2] . اس ام اس[2] . پیامبر[2] . اعمال[2] . اعمال شب لیله الرغائب . اعمال هنگام خواب . افتخار به زن بودن . افرادی که چشمشان کمتر از یک نمره ضعیف است، لیزیک نکنند . افسانه زن . افکاردیگران . اقدام عجیب . اگر خستگی و کسالت رهایتان نمی‌کند ! . اگر دعایتان مستجاب شد مواظب سه حالت باشید . اگر نمیتوانی . الحمد لله . الله الله و استجابت دعا . الهی قمشه ای . اما... . امام باقر . امام جعفرصادق . امام رضا (ع) . امام رضا علیه السلام و حفظ آبروی شیعه خراسانی . امام زمان . امام صادق . امام کاظم . امام هادی . امشب لیلةالرغائب . امنیت . امید . امید به زندگی به 150 سال می‌رسد . امیدوار کننده ترین آیه در قرآن . امیدواری . انتخاب نوع حجاب . اندیشه ها . انسان . انسانهای سبز . انگشتر بهشتى . انواع سوشی با طراحی های دیدنی و زیبا . انواع مختلف کفش . اولین ژیانی که تولید شد/عکس . اولین و آخرین سفر انسان به ماه . ای جوووونم . ایدز . ایده . ایده بزرگ . ایران برگر . ایران پرمصرف‌ترین مشتری سیگار تا 40 سال آینده . این 9 خرافه سلامت را باور نکنید! . این خوردنی‌ها شما را خسته‌ می‌کنند . این خوشمزه ها شما را پیر می‌کنند! . این ستارگان زن از شوهرانشان پولدارترند! . این ماده مغذی محافظ لثه است . این میان وعده مانع پرخوری می شود . این نانوایی نان ندارد . اینترنت با مغز ما چه می‌کند . بـآیَـ? . با 16 درخت با شکوه در گوشه و کنار جهان آشنا شوید . با اصول و کلیدهای فهم زبان بدن آشنا شویم! . با اظهار نیاز خود را ذلیل نکنید . با افراد عصبی چگونه برخورد کنیم . با این 12 انگیزه ازدواج نکنید! . با این لباس ها خوش اندام می شوید . با این نوشیدنی شیرین لاغر شوید . با تلاش . با خزان‌ زدگی پوستمان چه کنیم . با زبان بدن، مچ همه را بگیرید! . با فواید دارچین آشنا شویم . با مردان کوتاه قد ازدواج کنید! . بارهنگ . بازداشت یکی‌از عوامل تحریکات‌اخیر دراصفهان . بازیگر زن ایرانی از تغییر جنسیت و دنیای مردانه‌اش می‌گوید . باشگاه لاغر اندام های گوشی های موبایل! . بافتن موها . بانوی ایرانی، بهترین ورزشکار زن سال 2014 آسیا . باید و نبایدهای طراحی دکور فضای داخلی خانه . ببخش . بخشش . بخشش کنید، اما . بخور نخور‌های پاییزی از دید طب سنتی . بدون رژیم گرفتن لاغر شوید . برای نوجوان خود وقت بگذارید . برخی از آثار نماز شب . برداشتن موانع موفقیت . برکات‌ ماه‌ رمضان‌ . بسیار مهم و حیاتی . بلایی که سیگار بر چهره می‌‌آورد . به بهانه فیلم ملک سلیمان (ارتباط،دوستی و ...با اجنه مسایل دیگر) . به زن بودنتان افتخار کنید . بهترزندگی کردن . بهترزیستن . بهترین . بهترین خوراکی‌ها برای داشتن چشمانی زیبا . بهترین دعاى حاجت . بهترین راهنمای انتخاب و خرید لباس پاییزی . بهترین فبلت‌هایی که می‌توانید در پاییز خریداری کنید . بهترین و بدترین موادغذایی برای دیابتی‌ها . بهترین و جالب ترین سلفی های 2014 . بهترین کرم دور چشم، مناسب سنِ شما . بهترینها برای سال نو . بهره مندی از دنیا . بهروز یاسمی . بیست معجزه . بیش از 120 انسان منجمد در انتظار حیات دوباره‌اند! . بیماری که جان مرتضی پاشایی را گرفت جدی بگیرید . بیوگرافی ناصر گیتی‌جاه . پاداش کسی که آیة الکرسی را زیاد می خواند . پاسخ . پاسخ به سوالات . پای صحبت «نامزد مرتضی پاشایی» . پایان یا آغاز عاشق . پایه تخت . پایه های اخلاق . پردرآمدترین شغل ها برای زنان . پرسش . پروانه . پروردگار . پس از فوت همسرش! . پسر . پل . پلک بزنید . پند . پوکی استخوان . پیام . پیام ضروری . " دانش کم چیز خطرناکی است " . "حبس" در انتظار مزاحمان تلفنی 115 . "زمین در خوش ترین احوال" . «بهنام تشکر» پدربزرگ شد! . 10 اختراع برتر 2014 معرفی شد . 10 ترفند ساده برای سال اول ازدواج . 10 تفاوت عمده بین مغز زنان و مردان! . 10 چیزی که زن‌ها درمورد مردها تنفر دارند . 10 چیزی که هرگز نباید روی صورت تان قرار دهید . 10 درس زندگی . 10 دلیلی که باعث می‌شوند هرگز ثروتمند نشوید! . 10 راز تحریک متابولیسم بدن . 10 راز حل نشده در مورد انسان‌های اولیه . 10 راز نادیده گرفته شده از تاریخ . 10 روش برای اینکه در زندگی خوش شانس باشیم . 10 فایده معجزه‌ آسای زنجبیل . 10 فرمول ساده برای چکاپ شخصی . 10 مسکن طبیعی عالی برای دردهای قاعدگی . 100 دلاری . 12 آلوده‌کننده هوای داخل خانه . 13 عادت روزمره که باعث پیری میشود . 13 واقعیت چینی که شاید نشنیده باشید . 1387 . 14 باور غلط گوارشی . 14 نکته برای رسیدن به زندگی شادتر! . 15 واقعیت جالب در مورد هند که تا به حال نشنیده اید . 15 کاری که افراد برخوردار از اعتماد به نفس بالا انجام نمی‌دهند . 15روز . 16 اشتباهی که شما را کوتوله نشان می‌دهد! . 18 توصیه همسرانه برای آقایان . 20 دقیقه قبل از خواب قهوه بنوشید . 22 نکته تغذیه‌ای،نمره سلامت‌ . 25 نکته طلایی . 27 چیزی که در 27 سالگی باید یاد گرفت . 3 سال متوالی خشکسالی متوسط تا شدید در 8 استان . 30 . 30 بلایی که نباید سرخودتان بیاورید !!! . 30سال . 4 برابر شدن جمعیت سالمندی ایران . 40 آموزه مهم درباره همسرداری از زبان ائمه . 40 درصد از 200 نوع سرطان، قابل پیشگیری است . 40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی . 40درس . 5 اشتباه در شستن صورت . 5 ترفند برای کار کمتر و موفقیت بیشتر در زندگی . 5 نکته حیاتی برای پیاده روی در تابستان . 50 . 6 چای گیاهی که سالم تان می کنند . 6 راهکار برای فرار از استرس های کاری . 6 فایده . 7 پیشنهاد غذایی مهم پزشکان برای سلامت و زندگی شاد خانم ها . 7 دلیل کاهش تمایل زنان به بچه‌دار شدن . 7 غذای ساده برای 7 موقعیت حساس . 79 درصد روزهای امسال پاک و سالم بودند . 7سین . 8 جاذبه طبیعت گردی ایران . 8 غذای سمی . 8 ماده خوراکی برای کم کردن اشتها . 8 نکته مهم . 9 توصیه‌ مفید صبحانه‌ ای! . 9 عادتی که ثروتمندان در زندگی دارند . 9 یار سلامتی بدن به شرط اعتدال . Art . Beautiful letter . Best Photograph . change me . Frying eggs made easy . Kashmir . Nice Garden . RED X RED . sms-اس ام اس . snake man . Surgery of a snake . Taronga Zoo . wow!!! . آبان ماه . آبان، ماه کم آبی تهرانی ها . آتش چهارشنبه . آثار روابط جنسی از منظر قرآن . آخر الزمان . آخرین آمار ازدواج و طلاق در کشور . آخرین آمار بیکاری در کشور . آخرین حرف تو چیست؟ . آدم برفی . آرام شدن . پیامبر اکرم . پیامبر اکرم(ص) . پیامبر اکرم(ص) نمونه کامل اخلاق . پیامبراکرم . پیامبران . پیرزن و مرد گوژپشت . پیشگیری از بارداری در ابتدای ازدواج . پیشگیری از سرطان . پیشنهاد هیجان‌انگیز برای موهای شما . پیوندهای روزانه . تئوری پنجره شکسته . تاثیر رنگ های شاد بر خلاقیت انسان ها . تاثیر قرمزوآبی . تاثیر میوه‌های بنفش و آبی در تقویت حافظه . تاثیر والدین در اخلاق . تاریخچه هفت سین . تاریخچه ولنتاین . تبدیل برج آب قدیمی به یک خانه مدرن . تبریک . تجلیل از پدر تعلیم وتربیت ایران در روز جهانی کودک . تخریب 2 طبقه پاساژ علاءالدین... . تدابیر مردان در همسرداری . تدبیر درست . ترافیک پرحجم در جاده های کشور . ترایفـل کاسـه ای رنگی . ترفندهای ساده برای زندگی . ترفندهای یک کدبانوی کامل . ترول . ترک کف پا را جدی بگیرید . تزریق انسولین، باعث ایجاد سرطان خون می‌شود . تزیین تخم مرغ . تست . تستهایی جالب برای تشخیص طلای اصل از طلای تقلبی . تشخیص آلزایمر از طریق راه رفتن . تشخیص آلزایمر با تست بویایی ! . آزاردهنده‌ترین مشکلات اندروید جدید . آسون ترین کار و سخت ترین کار . آشنایی با علائم، راه‌های تشخیص و مقابله با ویروس‌ کرونا . آشنایی با علایم و نشانه بیماری ها در چهره . آشنایی با معماران چیره دست دنیای جانوران . آشنایی با ویتامین D و بیماری های کمبود ویتامین D . آفرینش زن . آلودگی در آب تهران نداریم . آمادگی ازدواج . آموزش درست کردن بهترین سیب‌ زمینی سرخ کرده‌ دنیا . آموزش نماز . آموزش کمک‌های اولیه به مصدومین اسید پاشی . آموزنده . آموزه های طنز و جالب عمه کتی . آنچه در مورد میگو باید دانست .
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com