نوشته شده توسط: الهه ناز
12. توصیه دوستانه: دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم. نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد. میبینی! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات میدهد. اینها سادهاند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب میخورند. از شیطان بدم میآمد. حرفهایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبهای عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشکهایم که تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود، همین!!!!!!
13. توصیه دوستانه: ارزش زندگی با یک موفقیت یا یک شکست تعیین نمیشود.
14. توصیه دوستانه: دیروز شاید آغاز و شاید پایان امید بود بستگی داره چطور به آن نگاه کنم.
15. «بیل گیتس»، رئیس «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستانهای آمریکا، خطاب به دانشآموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانشآموزان نمیآموزند». او هفت اصل مهم را که دانشآموزان در دبیرستان فرا نمیگیرند، بیان کرد. اصول بیل گیتس به این شرح است:
اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید.
اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار میرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.
اصل سوم: پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوقالعاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید.
اصل چهارم: اگر فکر میکنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد.
اصل پنجم: آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهای ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود.
اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.
اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما میرسد، ملالآور نبودند.
16. توصیه دوستانه: هیچگاه از عواقب تصمیمگیری برای رسیدن به هدفتان نترسید، زیرا اگر عواقب احتمالی انتخاب خود برای رسیدن به هدف هراس داشته باشید، قادر به تصمیمگیری نخواهید بود، فکر کردن به شکست پروژه یا ایده، شما را در اخذ تصمیم مردد میسازد. هر فکری برای اینکه به مرحله عمل درآید، باید شروع شود و پیش شرط هر شروعی، تصمیمگیری است.
ادامه در آرشیو مطالب...
نوشته شده توسط: الهه ناز
عاشقانه:
1. گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟
عشق یعنی مستی و دیوانگی.
عشق یعنی به جان خود بیگانگی.
عشق یعنی شب نخفته تا سحر.
عشق یعنی سر به در آویختن.
عشق یعنی اشک حسرت ریختن.
عشق یعنی در جهان رسوا شدن.
عشق یعنی مست و بیپروا شدن.
عشق یعنی سوختن یا ساختن.
عشق یعنی زندگی را باختن.
عشق یعنی انتظار و انتظار.
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار.
عشق یعنی دیده بر در دوختن.
عشق یعنی در فراغش سوختن.
عشق یعنی لحظههای التهاب.
عشق یعنی لحظههای نابِ ناب.
عشق یعنی سوزه آهِ یک شبان.
عشق یعنی معنی رنگی کمان.
عشق یعنی شاعری دل سوخته.
عشق یعنی آتشی افروخته.
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن.
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن.
عشق یعنی با پرستو پر زدن.
عشق یعنی آب بر آتش زدن.
عشق یعنی قطره و دریا شدن.
عشق یعنی همچو من شیدا شدن.
عشق یعنی یک شقایق غرق خون.
عشق یعنی درد محبت در درون.
(کتاب، زندگی زیباست)
2.
ای درمیان جانم و جان از تو بیخبر
و زتو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو بر خیال و خیال از تو بینصیب
نام تو بر زبان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
شرح و بیان تو چه کنم زآنکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
عطار اگر چه نعره عشق تو میزند
هستند جمله نعره زنان از توبیخبر
(از کتاب زمزمههای زندگی)
3.
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
مدام آتش شوق تو در درون منست
چنان که یکدم از آن آتشم رهائی نیست
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن
طریق یاری و آئین دلربائی نیست
زعکس چهره خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنایی نیست
به سعی دولت وصلت نمیشود جاهل
محقق است که دولت بجز عطائی نیست. (از کتاب زمزمههای زندگی)
4. در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است .(امرسون )
5. دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی ، دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی؟
عشق ، فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد؟
عشق یعنی ترس از دست دادن تو. (ایتالیائی)
6. عشق و دیوانگی
دوست خوب من ! سلام
تا احساس میکنی که ته قلبت خبرهایی است و عاشق شدهای میبینی که معشوقهات کوله بار سفرش را بسته است.
تا بجنبی که از او بپرسی به کجا میرود او برای همیشه رفته است.
غروبها که میشود کوچهها بوی غربت میدهند .
سعی میکنی خودت را در انبوه و ازدحام مردم گم کنی.
ولی همه را که پیدا کنی باز هم دردی در دلت و بغضی درگلویت احساس میکنی که جز دیدار او بر این زخم مرهمی نیست. او چیز دیگری است تا او هست زندگی هم هست.
وقتی او میرود همه چیز از دست رفته است حتی امید. روز اول که عاشق میشوی گمان میکنی که خوشبختترین آدم روی زمین هستی و خوشبختیات را با همه قسمت میکنی . سیب اول دوستیات را هنوز گاز نزدهای که دلتنگیهایت شروع میشود . اضطراب و دلهرهداری شب و روزت میشود او. خوابهای زیبای با او بودن را میبینی و هرچیز را که بو میکنی بوی او میدهد . ناگهان احساس میکنی که او تو را نمیبیند و او همه را میبیند جزتو. عاشق میشوی آنچنان در یاد او خودت را ذوب میکنی که خودت را از یاد میبری . احساس میکنی که تنهاترین انسان روی زمین هستی و حال وقت آن است که سیب تنهاییات را با همگان قسمت کنی . تنهاییات آنقدر بزرگ میشود که هیچ اشکی نمیتواند آتشی را که در سینهات افروختهای خاموش کند. احساس میکنی که او شدهای . عاشق عاشق. دعا میکنی اشک میریزی فریاد میزنی او را . و او برای همیشه رفته است او را که عاشقش بودی و همچون بت میپرستیدیاش.
گمان مبرکه از دوست داشتن او چیزی جز تنهایی نصیبت شود. تنهایی میوه تلخ درخت عشق است . تا تنها نشوی لذت عشق را نچشیدهای . تنها میداند که عشق چیست . تا طعم تنهایی و تنها شدن را نچشیده باشی مزه عشق را نمیتوانی بفهمی.
تا میآیی که بگویی دوستت دارم همه چیز تمام شده است و او در خلوت یک صبح پاییزی پشت جنگلهای آنسوی چشمهای بارانی گم شده است. میدوی تا سیبی را که در دست داری به او هدیه کنی اما او سیب را به تو میبخشد تا طعم تنهایی را به یادگار از او داشته باشی.
عشق تنها شدن است. عشق دیدن و نداشتن است. عشق دیوانگی است. تا دیوانه نشوی عاشق نمیشوی . عاشق دیوانه است. عاقلان تابع قانوناند و عاشقان از هیچ قانونی تبعیت نمیکنند. هر آنچه دل بگوید همان راست است و راست همان است که دل بگوید.
قویترین انسان را به یاد داشته باش. قویترین انسانها کسی است که بتواند بیش از همه تنها بماند و قوی تر از او کسی است که هم عاشق باشد و هم تنها مانده باشد . عشق و تنهایی اگر یکجا بر کسی فرود آیند جز خاکستری از عشق بر جای نخواهند گذاشت. تنهایی سخت است و چشم انتظاری از له شدن زیر چرخهای یک کامیون هم زجرآورتر است. چشم انتظاری میمیراند و ازپای در میآورد . اگر یک بار عاشق شده باشی خواهی دانست که من چه میگویم.
دوست خوب من !
خدا نکند که عاشق هم تنها باشد هم چشم انتظار.
که در این صورت دیوانگی به سراغش میآید.
دیوانگی یعنی لذت همه خوبیهای دنیا را یکجا داشتن. دیوانگان به حقیقت نزدیکترند و سیب را میفهمند . دیوانگان هم ستاره را دوست دارند هم گاو را !.
در نگاه دیوانگان همه چیز خوب است. سالهای سال عاشق بودن به لحظهای دیوانه بودن نیرزد. دیوانگی سرچشمه همه پاکیهاست. دیوانگی یعنی تو باش و من نباشم . دیوانگی یعنی بدانیم عشق زیباست حتی اگر به آنی دیدن باشد. دیوانگی یعنی من عاشق باشم حتی اگر به تو نرسم. دیوانگی یعنی من تو را دوست داشته باشم حتی اگر از من متنفر باشی.
دیوانگان به سر انجام نمیاندیشند . دیوانگان همه را دوست دارند و فقط به حال میاندیشند.
دیوانگان از کسی باکی ندارند و وقتی عاشق میشوند همگان را خبر میکنند و زنگ بیدار باش عشق را در سر تا سر شهر به صدا در میآورند. دیوانگان عشقشان را در پستوی خانههایشان پنهان نمیکنند.
فریاد میزنند تا همگان بدانند که دیوانگی یعنی عاشق باشی و تنها بمانی و هیچ نگویی و دم برنیاوری حتی اگر بغضی که درگلوداری تو را از پای درآورد و اشکی که از چشمانت فرو میریزد دریاچه خونی شود.
دوست خوب من !
ستاره باش، اگرچه دور اما دست یافتنی و به یاد داشته باش اگر روزی عاشق شدی صادق باشی....... صادق صادق......
7. اگه یه روزی یکی بهت گفت دوستت دارم سعی نکن بهش بگی دوستت دارم
اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش باشی
اگه گفت که تو همهی زندگیمی سعی نکن همهی زندگیش باشی
چون یه روزی مییاد بهت میگه ازت متنفرم اون موقع نمیتونی سعی کنی ازش متنفر باشی
8.
به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید
به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید
به باد گفتم عشق چیست؟! وزید
به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید
به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد
به انسان گفتم عشق چیست؟!
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:
دیوانگیست!
9. فرق من و تو:
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم.
گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم.
گفتی من بجز تو به کسی فکر نمیکنم، گفتم اتفاقا من به خیلیها فکر میکنم.
گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری.
گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو میکشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم.
گفتی ... ، گفتم... .
حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه!
فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو.
10. آنان چه....
آنان چه احمقند آنان که عشق را تنها به سوی خویش اصرار میکنند
خود را میان تن شب را میان من، من را میان خود تکرار میکنند لیلای خسته را
ادامه دارد...
نوشته شده توسط: الهه ناز
سخنان بزرگان:
1. « درخت و تبر »
درخت نعرة تلخی زد و به خاک افتاد !
تبر به خنده درآمد از این حکایت و گفت :
ببین چگونه به خاک سیاهت افکندم ,
***
درخت گفت :
تو ما را زپا نیفکندی
که از وجود تو مرد افکنی نمیآید
زپا افتادة خویشم، به خویشتن بنگر
که پارة تن من ، دستگیر و دستة توست
***
به روز رزم ننالد کسی زدشمن گُرد
چه سازد آنکه به میدان ، زپشت خنجر خورد؟! « محمود پاینده»
2.
طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف
گربکشم زهی طربور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نیست این دل پرامید من
گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف (حافظ)
3. به من بگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمیتوانم نفهمم، من میفهمم. (دکتر علی شریعتی)
4. شما بدون تسلط بر خود نمیتوانید فاتح دیگران باشید.(کیم وو چونگ)
5. اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد ، بهاین معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. (مارکز)
6. بهترین راه پیش بینی آینده، ساختن آن است . (برایان تریس)
7. در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.(گوته)
8. هر کجا میروی ، با تمام قلبت برو؟ آسمان برای گرفتن ماه تله نمیگذارد، آزادی خود ماه است که او را پایبند میکند. (تاگور)
9. سرمایههای هر دلی ، حرفهائیه که واسه گفتن داره؟
10. زنانیکه میخواهند مرد باشند ، زنانی هستند که نمیدانند زن هستند. (الکساندر دوما )
11. شانس هرگز کافی نیست. (اندرو متیوس)
12. قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله. (آنتونی رابینز )
13. اگر فکر میکنید که موفق میشوید یا شکست میخورید، در هر دو صورت درست فکر کردهاید. (آنتونی رابینز)
14. وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهودهای است . (لارو شفوکو )
15. موفقیت ، یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن. (توماس ادیسون)
16. مهم این نیست که در کجای این جهان ایستادهایم ، مهم این است که در چه راستایی گام بر میداریم . (هولمز)
17. سعی نکنیم بهتر یا بدنر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . (مارکوس گداویر )
18. مغز ما یک دینام هزارولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمیکنیم. (ویلیام جیمز)
19. اگر کسی از درخت زردآلو بپرسد که: « از وقتی که هسته بودی تا الان که درخت شدهای چی از همه بیشتر بهت سخت گذشت؟
میگوید : یکی آن زمستان اولی بود که سرما شد و یخبندان شد و یخ پوستم را ترکاند، یکی هم آن سال که باغبان آمد و با نیش چاقویش پوستم را چاک داد و پیوند زد.
راست میگوید. بهش سخت گذشته. حواسش هم نیست که اگر آن سرما و یخبندان نبود و پوستش را نمیترکاند، توی باغچه میپوسید و اگر هم آن نیش چاقو نبود تا دنیا دنیا است بیبار میماند.
یک حرف برایت بزنم که کیف کنی. هزار بار هم شنیدهای ولی کیف دارد. خدا معاملهگر است. معاملهگر زرنگی هم هست. میروی جلو کلاهش را برداری، سرت کلاه میگذارد. تازگیها هم شنیدهام که معامله میکند سه به یک. اما جنسی که دارد اینقدر خوب است که سه به یک هم میارزد. آن سه تا که میخواهد چی است؟ آن سه تا چی است؟
اولیش این که برگرد. برگرد خانهات. برگرد به وطنت. برگرد پیش مادرت. برگرد همانجا که بودی. همانجا که آهو بودی و قشنگ بودی.
دوم این که دنبال آرامش باش. همیشه پی آرامش و امنیت باش. از هر چیزی میگذری بگذر، ولی از آرامش نگذر. از امنیت نگذر.
سومی هم این که کار کن. کار خوب هم بکن. کاری کن که خوبی ازش دربیاید. این کارها را که کردی، او هم همهی کارهای بدت را جمع میکند، مثل این معرکهگیرها. چی میگویند بهش شامورتی. همهاش را میکند کار خوب. کار بد چی شد؟ خوب شد. خلاص مومن برایت گفتم همان کسی است که دنبال آرامش است. دنبال امن و امان است. آن وقت مومن یک شرایطی دارد. یک احوالی دارد. این احوال اگر در کسی بود، خودش بود نه که به زور، او مومن است. اما اگر به زور در کسی فراهم کردند یا کسی نداشت، خب او به امن و آرامش نزدیک نشده هنوز.
از این نشانهها یکی هم این است که غمش توی دلش است. هر وقت دیدی دلت میخواهد شکایت کنی، غمت را به یکی بگویی بدان که هنوز تا آرامش و امن فاصله داری. وقتی به آرامش نزدیک شوی اصلا دلت نمیخواهد شکایت احوالت را به کسی کنی. یکیش هم این است که شادیش توی صورتش است.
وقتی شاد است اصلا نه میخواهد قایم کند و نه اگر هم بخواهد میتواند.» (دکتر علیرضا شیری)
20. این زمانه بازیهای فراوان دارد که ذهن و فکر را به خود مشغول و انسان را فرسوده میکند و کسانی که حرص و طمع میورزند، بیشتر رنج میکشند. فروتنی و تواضع، شرط اول بزرگی است. (حافظ)
21. خود را بشناس و بر روح خویش فرمانروایی کن. در این صورت میتوانی امیدوار باشی که روزی مقتدر و سعادمتند خواهی شد. (تنسون)
22. در بطیعت و اخلاق انسانی، هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود. (بیکن)
23.
چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست
گر منزلتی هست کسی را مگر آنست
کاندر نظر هیچ کساش منزلتی نیست. (سعدی)
24.
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هرآنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر (دیوان حافظ)
ادامه دارد....
نوشته شده توسط: الهه ناز
تصاویری از همدان بدان شرح
استر و مردخای
شیر سنگی
آرامگاه باباطاهر
آرامگاه بوعلی سینا
آبشار گنجنامه (عباس آباد)
تخت سنگهای گنجنامه
غار علیصدر
قایقهای غارعلیصدر
سنگ شیر از جلو
آرامگاه باباطاهر
آرامگاه بوعلی سینا
گنجنامه
راه غار علیصدر
عاشورا
فرش دستباف همدان
آبشار گنجنامه زمستانی
داریوش طاق بستان کرمانشاه
نوشته شده توسط: الهه ناز
اسرار موفقیت
در دنیایی که ما انسانها در آن زندگی می کنیم فرصت های زیادی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد ولی متأسفانه کمتر کسی می تواند از این فرصت ها به نفع خود استفاده کند.متأسفانه انسانها بیشتر در رؤیای رسیدن به موفقیت زندگی می کنند تا اینکه بخواهند برای رسیدن به آن تلاشی از خود نشان دهند.حقیقتی که هر انسانی در راه رسیدن به موفقیت باید همواره به آن توجه کند این است که نه کسی شانسی و از روی اتفاق به موفقیت می رسد و نه کسی به همین صورت موفقیت های خود را از دست می دهد.این موضوع بیانگر این مطلب است که رسیدن به موفقیت خود مراحلی دارد و فقط کسانی از این موضوع با خبرند که می توانند امیدوار به دستیابی به آن باشند.
افکار همه چیز شماست:
با کمی مطالعه و تحقیق در زندگی بیشتر انسانهای موفق جهان به این نتیجه می رسیم که پشتکار داشتن و سخت کوش بودن ویژگی مشترک تمام انسانهای موفقی است که تا بهحال روی کره زمین زندگی کرده و می کنند.و بیشتر آن انسانها در ابتدا به اشخاصی خانه به دوش شبیه بوده اند امّا در عین حال افکاری سلاطین گونه داشته اند!پس باید جنس ذهنیت شما از افکار مثبت و امید به آینده باشد تا شما بتوانید با اشتیاق و طراحی برنامه ای مناسب برای رسیدن به آن تلاش کنید.
همه از صفر شروع کرده اند:
با این حال ممکن است این ذهنیت در شما ایجاد شده باشد که حتی با وجود اینکه ذهنیتی مثبت دارید ولی به علت کمبود منابع و امکانات لازم نمی توانیدبه اهداف خود برسید ،فراموش نکنید که همه انسانهای موفق هم در ابتدای کار وضعیتی مانند شما داشتند ولی با این حال توانستند با تلاش بیش از حد و داشتن افکار و برنامه ای مناسب به اهداف خود برسند. اصولاً انسانی که در ذهن خود هدف قاطعی دارد که باید به آن برسد هیچ وقت به محدودیت ها فکر نمی کند. تنها منبعی که انسان های موفق از آن بهره می برند ذهن است. این افراد از آنجایی که می دانند مغز انسان با افکار او دوست می شود، همیشه بهترین افکار را برای دوستی با ذهن خود انتخاب می کنند.اگر شما به خود به چشم یک انسان موفق نگاه کنید ذهنتان نیروی درونی شما را برای رسیدن به وضعیتی که دوست می دارید هماهنگ می کند،امّا اگر افکار و تصورات شما علیه خودتان باشد حتی اگر از منابع خوبی نیز برخوردار باشید به زودی همه چیز را از دست خواهید داد.متأسفانه بسیاری از انسان ها فکر می کنند که محدودیت معیار سنجش انسانهاست،در حالی که معیار حقیقی سنجش انسان ها،افکاری است که در سر دارند.
هیچ وقت نگویید دیر شده است:
وقتی صحبت از رسیدن به موفقیت است و انسانی از انسان دیگری دعوت می کند تا برای رسیدن به هدفی تلاش کند،معمولاً این گونه پاسخ می شنود که دیگر دیر شده است.عبارت"دیگر دیر شده" جواب انسانهایی است که ارباب ذهن خود نیستند. کسی که ارباب ذهن خود باشد هیچ وقت به کمبود منابع،پیری یا غیره فکر نمی کند،بلکه به این فکر می کند که از کدام راه باید برای رسیدن به موفقیت استفاده کند.کسی که ارباب ذهن خود نباشد حتی اگر تلاش شبانه روزی برای رسیدن به موفقیت داشته باشد هیچ وقت به خواسته خود نمی رسد.اگر کسی می خواهد به موفقیت برسد باید تلاشی توأم با ایمان به موفقیت داشته باش
نوشته شده توسط: الهه ناز
رازهای موفقیت...
روز اول
از کارهایی که ناچاری انجام دهی لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر می کند و نمی گذارد کار را درست انجام دهی.
اما اگر با موفقیت مانند یک دوست رفتار کنی.
مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود.
روز دوم
سعی کن کارهایت را از صمیم قلب انجام دهی.
نه به صرف این که ناچاری انجام دهی.
باید به کارت ایمان داشته باشی.
یک جریان آب ضعیف ، تنها نیمی از باغچه را آبیاری می کند.
روز سوم
همه چیز را همانطور که هست بپذیر.
خواستن تنها، چیزی را تغییر نمی دهد.
خواستن، باد را از وزیدن باز نمی دارد و برف را به آب نبات تبدیل نمی کند.
اگر می خواهی چیزها را بهتر از خودشان تبدیل کنی، با آنها همان گونه که هستند مواجه شو.
روز چهارم
تمرین کن تا از درون شاد باشی.
اجازه نده دیگران برای شاد کردن تو تصمیم بگیرند.
خودت رئیس کارخانة شادی سازی باش.
روز پنجم
ذهنت را همانند ابر سفیدی که در آسمان است، آزاد کن.
تلاش کن، اما نتایج کار را واگذار تا با هم کار بیایند
برای ابر چه فرقی می کند باد از کدام سو بوزد.
چرا وقتت را برای چیزی که در کنترل تو نیست، تلف می کنی؟
روز ششم
وقتی تصمیم به انجام کاری می گیری،
از خود نپرس : من چه می خواهم ؟
بلکه بپرس : چه کاری به نفع همه است ؟
اگر به فکر منافع دیگران باشی، دیگران در کنارت کار خواهند کرد و کمکت خواهند کرد تا موفق شوی.
روز هفتم
هنگام تصمیم گیری ابتدا نباید بپرسی، از این کار چه نفعی عایدم خواهد شد؟
پرسش درست این است که : چه کاری به نفع همه است؟
خانه زمانی مستحکم خواهد شد که همة دیوارهایش استوار باشند.
روز هشتم
وقتی کار به مشکل می خورد، نه دیگران را سرزنش کن و نه خود را،
انسان وقتی شنا یاد می گیرد که از فرو رفتن در آب نترسد.
روز نهم
برای موفقیت در هر کار،
باید ابتدا تصویر واضحی از نقشة کار داشته باشی.
آن گاه، همان طور که در باد شدید، نخ بادبادک را محکم نگه می داری،
باید هدفت را هم به همان محکمی نگه داری.
روز دهم
اگر طرحی در عمل مشکل تر از آن شد که فکر می کردی،
دلسرد نشو.همه چیز این دنیا همین طور است،
خصوصاً اگر ارزشمند باشد.
لاجرم خود حبابی بیش نبود، زیبا اما توخالی.
روز یازدهم
مشکلات ما را قوی و به سمت
پیروزی های بزرگ تر هدایت می کنند.
کوهنوردی آسان نیست، اما منظره ای هم که
از قله کوه دیده می شود، بسیار زیباست.
روز دوازدهم
اراده ات را قوی کن.
خود را وارد به انجام کارهایی کن که برایت مشکل اند.
سپس آنها را با جدیت انجام بده.
بعد از مدتی خواهی دید که اراده ات همانند
گرزی فولادی سخت و درخشان شده است.
روز سیزدهم
با انرژی کامل روی کارهایت تمرکز کن.
شیشه های رنگی کلیسا، هنگام عبور نور از آنها
بسیار زیبا و درخشان می شوند.
کارهایت را هم اگر با انرژی انجام دهی،
شفاف و زیبا خواهند شد.
روز چهاردهم
هنگامی که قصد انجام کاری را داری، از خود نپرس :
دیگران آن را چگونه و با چه روشی انجام داده اند ؟
بلکه بپرس : چگونه می توانم آن را درست و به بهتـــــــــرین وجه ممکن انجام دهم.
این را بدان که همواره حقیقتی تازه در انتظار کشف شدن است.
بدون احساس وجود این حقایق، کریستف کلمب
هرگز به آمریکا نمی رسید و گراهام بل تلفن را اختراع نمی کرد.
روز پانزدهم
هر کاری را با جان و دل انجام بده.
اگر شعاع انرژی ات را مانند ذره بینی که نور خورشید را متمرکز می کند،
روی موانع تمرکز دهی،
هر مانعی که سر راهت باشد خواهد سوخت.
روز شانزدهم
امروز را آغازی تازه بدان.
چرا به چیزی که دیروز اتفاق افتاده، یا انجام شده فکر می کنی؟
زندگی رودخانه ای است که مدام به سمت آینده در جریان است.
هیچ قطره ای از آن دوبار از زیر یک پل رد نمی شود.
کار را با روشی تازه انجام بده، بهتر از همیشه.
روز هفدهم
افکار و رویاهایت را بسط بده.
هنگامی که در بیرون چمنزاری پهناور است
که از هر سو تا افق امتداد دارد.
چرا خود را در آغل حبس کنی.
روز هجدهم
نگذار افکار و ذهنیاتت به صورت عادت درآیند.
سعی کن هرگز در جا نزنی.هر روز از زاویه ای تازه به کارها نگاه کن.
زندگی یک صحنة پر از ماجراست.
به اطرافت نگاه کن: نشانه های زیبایی وجود دارند که به کشفیات تازه اشاره می کنند.
روز نوزدهم
مهم ترین چیز احساسی است که نسبت به کارت داری.
وجود رنگ های تیره در یک تابلوی نقاشی.
نشانة افسردگی نقاش آن تابلوست.
رنگ های روشن، حاکی از وجود روشنایی و انرژی در زندگی نقاش آن تابلوست.
هر کاری را با شادی انجام بده، تادیگران را هم شاد کنی.
روز بیستم
زندگی مثل یک تاب است که هم می تــــــــــواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم زن.
اگر هر بار که تاب می خوری احساس شگفتی کنی،
لذت تاب خوردن را احساس خواهی کرد.
در زندگی هم هر بار که کاری را انجام می دهی،
از انجام آن شگفتی احساس کن.
روز بیست و یکم
حرف حق را بپذیر و کاری به گویندة آن نداشته باش.
مثلاً اگر بوی دود را احساس می کنی و طوطی ات فریاد بزند که :
خانه آتش گرفت!
آیا به مهمانهایت خواهی گفت :
این طوطی نمی فهمد چه می گوید؟
روز بیست و دوم
عقاید را با حقایق اشتباه نکن.
حقیقت مانند دانة بادام است،
و عقاید پوستة آن دانة بادام هستند.
اگر به دنبال حقیقت هر چیز هستی،
باید پوسته را بکنی، تا خود دانه را ببینی.
روز بیست و سوم
قبل از انجام هر کار مهمی، اول ببین
چه احساسی نسبت به انجام آن داری.
آیا آن کار را مهم می دانی؟ آیا واقعی به نظرت می رسد؟
آیا به دیگران کمک می کند؟
روز بیست و چهارم
هنگام غلیان احساسات، هیچ تصمیم مهمی نگیر.
در این صورت اشتباه خواهی کرد.
اول درونت را آرام کن.
ذهن مانند یک دریاچه است.
هنگام غلیان احساس، دریاچه مواج است.
دریاچه هنگامی نور ماه را منعکس می کند که آرام باشد.
روز بیست و پنجم
هنگام مواجه شدن با مشکلی یادت باشد که حتماً راه حلی وجود دارد.
زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید.
بعد از هر سقوطی ، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.
برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی.
روز بیست و ششم
همواره از نعمتهایی که زندگی به تو بخشیده است،
شاد باش و به خاطر آنچه که نداری گله مند نباش.
ساختمان با سنگ هایی ساخته می شود که در دسترس اند،
نه با سنگ های حیاط خانة دیگران.
روز بیست و هفتم
سعی کن مثل ماشین خرابی که خاموش نمی شود،
دائماً در حال عذرخواهی نباشی.
با این کار توجه دیگران را به اشتباهاتت جلب خواهی کرد.
تلاش کن که بهترین را انجام دهی.
آن گاه لبخند بزن و حرکت کن.
تنها خداوند کامل است.
روز بیست و هشتم
هر کار خیری که در این دنیا انجام دهی،
بیش از هر کس به خودت کمک خواهد کرد،
به تو قدرت و انرژی و درک بیشتر خواهد بخشید.
اگر خودت نقاشی کنی،
دیگران از تماشای آن لذت خواهند برد.
ضمن آنکه در حین کار
تجربه ات هم در نقاشی بیشتر شده است.
روز بیست و نهم
برای عمل کردن از درونت فرمان بگیر.
برای تفکر از درونت راهنمایی بجو.
زیرا درک و آگاهی را باید دریافت کنی
و نمی توانی خودت خلق کنی.
زمین هنگامی گرم می شود که
به سمت خورسید متمایل باشد.
روز سی ام
هر چیز که راست و درست باشد،
به نفع تو و دیگران خواهد بود.
خداوند بهتر از هر کس می داند که
چه چیز به تو شادی واقعی می بخشد.
آیا یک گیاه می فهمد که باد، آن را تقویت می کند
یا باران ملال آور باعث
رشد گل های زیبا می شود.
روز سی و یکم
هرگز مغرور نشو،
زیرا غرور میکروبی کشنده است.
غرور به تدریج عقل را زایل می کند
و باعث می شود هیچ کاری را بدرستی انجام ندهی.
نوشته شده توسط: الهه ناز
گامهایی برای زندگی خلاق
اولین گام برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن تصویر ذهنی سالم است. اگر بخشی از زندگی را تلف کرده اید خود را به خاطر آن سرزنش نکنید.
شما کامل و بی عیب و نقص نیستید، نه شما، هیچ کس نیست از ملامت هم کاری ساخته نیست. برای آنکه سلامت و شادابی را به زندگی وارد کنید احتیاج به تصویر ذهنی سالم دارید. باید احساس کنید که انسانی ارزشمند هستید.
تصویری که هر کس از خود دارد و به عبارتی، آن طور که خود را می بیند روی قضاوتی که از خویش و از دنیایش دارد تأثیر میگذارد.
برای رسیدن به خلاقیت باید فعالیت خود را دوچندان کنید، باید به خود ببالید که می توانید به هدف هایتان برسید. احساس مثبت داشته باشید و کارهای مفید انجام دهید، همچنین برای قبول کمبودها و شناخت محدودیت هایی که دارید تلاش کنید باید واقع گرا باشید و با واقع بینی خود را آن طور که هستید در نظر بگیرید و با این حال اجازه ندهید که روحیه بدبینی و منفی گرایی بر وجود شما مسلط شود.
اگر کسی شما را دوست داشته باشد، آن قدر دوست داشته باشد که از خودگذشتگی نشان دهد از مسیر اصلی زندگی اش فاصله بگیرد و شما را از بحرانی که در آن گیر کردهاید نجات دهد، اما نمیتواند به جای شما زندگی کند. نمیتواند به جای شما تصمیم بگیرد نمیتواند به طور کامل شریک غمها و شادیهای شما باشد و از همه اینها گذشته نمیتواند توانایی موفقیت یا شکست را در شما ثبت کند.
از او برای اینکه خود را قبول داشته باشید یا دست رو به سینه خود بزنید کاری ساخته نیست. تنها تصویر ذهنی شما چنین قدرتی دارد. تنها تصویر ذهنی است که میتواند به شما احساس اعتماد و اطمینان ببخشد.
با تقویت روزانه تصویر ذهنی خویش، برای زندگی خلاق آماده می شوید و خود را شایسته خوشی های زندگی می دانید و از آن به سود خود استفاده میکنید.
برای اینکه در خود یک تفکر و روحیه مثبت به وجود آورید باید طرز تلقی و برداشت خود را نسبت به رویدادهای زندگی تغییر دهید تنها دراین صورت است که میتوانید به کشمکشهای درونی خود خاتمه دهید و از یک روحیه شاد و پربار بهرهمند شوید.
اقلیت خلاق مثبتند. آنان کسانی هستند که در میان تردید و ناامیدیها جرقه امید و خوش بینی را روشن نگه میدارند. اقلیت خلاق به پیشرفت فرهنگ معتقدند.
گام بعدی برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن هدف است. برای لذت بردن از زندگی هدف داشته باشید. زندگی مجموعه ای از هدف هاست و مسئله رسیدن به آنهاست.
آیا با توجه به آنچه در درون شما میگذرد، میتوانید به هدفهایتان برسید یا نه خسته و دلسرد هستید. از هدفهایتان غلفت نکنید هر روز قدمی به جلو بردارید و این پیشرفت روزانه را احساس کنید و بدانید که فرصت و دامنه هدف نیست که مهم است.
مهم هدفی است که به هر صورت هر چند جزیی برای خود انتخاب کرده اید. در جویبار روان زندگی به حرکت ادامه دهید و برای رسیدن به هدف هایتان از هیچ گونه تلاشی فروگذار نکنید. جاری باشید، حرکت کنید، اگر شما به هدف نرسید، هدف به شما میرسد. مهم سمت حرکت شماست مهم این است که به پیش میروید و این پیشرفت را احساس میکنید.
واژه هدف برای بسیاری از افراد حاوی مفهومی منفی است، زیرا اغلب با وسواس و فشار و تنش و رقابت با دیگران همراه بوده است.
برای کامجویی از هدفهایتان آنها را به صورت علایم راهنما بنگرید که به مسیری ویژه اشاره میکنند تا تمرکزی دقیق به وجود آورند و شما را به تحرک وادارند.
راه رسیدن به هدفتان به خودتان بستگی دارد. میتوانید در طول راه بسیار جدی و منظم باشید و تمام توجه تان را به رسیدن به هدف تان معطوف کنید یا بیاسایید و از مسیر و راه محفوظ شوید.
برای توفیق در کارها هیچ چیز به اندازه اعتقاد و ایمان به توانستن، موثر نیست. اگر از انجام کاری بترسید و فکر کنید که قادر به انجام آن نیستید تحت هیچ شرایطی آن کار را به نحو مطلوب نمیتوانید انجام دهید.
اگر ملاحظه می کنید که شما در یک کار موفق نمیشوید و هستند کسانی که در همان کار به موفقیت های کافی دست یافته اند این را بدانید که عیب در شماست. آن که موفق است ایمان دارد که میتواند موفق شود و شما هنوز این یقین را به دست نیاورده اید.
در مورد هدفهای کوتاه مدت واقع بین باشید. هدفهایی قابل دسترس برای خودتان تعیین کنید تا دچار دلسردی نشوید. بهتر است در آغاز کار، گامهایی کوچک و مطمئن بردارید تا اعتماد به نفس پیدا کنید.
در مورد هدفهای بلندمدت، گسترده و آرمان گرا باشید. بگذارید تخیلتان بگسترد و عالی ترین را انتخاب کنید.
توجه تان را بر جوهر هدف تان متمرکز کنید. نگران جزئیات نباشید. زیرا جزئیات ممکن است تغییر کنند. در مورد هدفهایتان وسواس به خرج ندهید. انعطاف پذیر باشید.
شاید دریابید که بسیاری از هدفهایتان عوض میشوند، اما در مهمترین هدفها همواره جوهری هست که یکسان به جا می ماند. به یک شیوه خاص اکتفا نکنید هرگاه احساس کردید روش تان کارساز نیست شیوه خود را تغییر دهید.
مترصد پیروزی باشید و در هر کاری که میکنید تنها به آن بیندیشید. اگر امروز موفق نشدید اگر به رغم همه تلاش ها امروز به پیروزی نرسیدید از نو شروع کنید و آنقدر مداومت به خرج دهید تا موفق شوید نیروی خلاق خود را به کار اندازید و در جهت موفقیت گام بردارید.نگرانی را به مرحله قبل از تصمیم گیری محدود کنید. اگر برای رسیدن به هدف بیش از یک راه سراغ دارید، برای انتخاب مناسب ترین آنها تأمل کنید.
خوب فکر کنید و همه جوانب را در نظر بگیرید. اما پس از انتخاب راه، بدون کمترین نگرانی در آن جهت حرکت کنید. به جای دیروز و حوادث مربوط به گذشته به امروز فکر کنید. در هر لحظه تنها به یک هدف بیندیشید. گاه لازم است که حل مشکل را به تعویق بیندازید. در این صورت آن را موقتاً از ذهنتان خارج کنید.
به مکانیزم خودکار خود فرصت بدهید تا در جهت صلاح شما راهی بیابد. با آرامش کار کنید، اطمینان یعنی آرامش و نومیدی، یعنی تنش و فشارهای عصبی.
اگر قصد پیروزی دارید به پیش بروید. از ایستایی، کاری ساخته نیست. باید هر روز زندگی پویا و پرتحرک باشد. در جهت تحقق هدفی که در نظر گرفته اید بزرگ یا کوچک حرکت کنید.
حذف باورهای منفی و کاذب، راه دیگر برای رسیدن به زندگی خلاق است. خود را از باورهای منفی و کاذب نجات دهید. باورهای منفی خود را بررسی کنید میتوانید آنها را آن طور که هستند در نظر بگیرید. آیا نمیتوانید آنها را به کلی از وجود خویش پاک کنید؟ اگر نمیتوانید دست کم آنها را در همان حد که هستند نگه دارید تا بتوانید با آنها زندگی کنید.
به یاد یکی از موفقیت های خوب گذشته خود بیفتید؛ موفقیتی که به راستی به خاطر آن احساس غرور کرده اید. به خود بگویید: مهم نیست که در گذشته شکستهایی را تحمل کرده ام به جای آن به موفقیتهایی که داشته ام توجه خواهم کرد.
سزاوار خوبی ها و مثبت های زندگی هستم. من ناخدای کشتی خود هستم و تمام فکر و ذکرم را به هدف های خلاق و سازنده معطوف خواهم کرد.
با سرزنش خویش، لذت و شادمانی را از خود دریغ می کنید، این حق شماست که بدون احساس بیم و هراس و تقصیر، احساس شادمانی کنید. زندگی خلاق تصمیم گرفتن برای شادبودن است، پیروزی نیروهای مثبت فکر و تصور بر نیروهای منفی تفکر و تصور است.
اگر مشتاق باشید که از اندیشه های منفی و نگرانیهایتان آگاه باشید و ژرفتر به آنها بنگرید تا ببینید که ریشه آنها چیست، میتوانید از اندیشههای منفی و نگرانی هایتان به شیوه مثبت سود جویید.
به محض اینکه از باورهای منفی خودتان آگاه شدید، میتوانید آنها را تغییر دهید. شناخت عمیق باور منفی به این معناست که ??درصد از راه رها کردنش را طی کرده اید.
شاید چندی به طول بینجامد که کاملاً از بین برود. اما همین که واقعاً آن را ببینید و احساس کنید که چگونه در زندگی تان سرگرم کار بوده است، بی شک راه خروج را در پیش خواهد گرفت.
با خودتان همنوا و هماهنگ شوید و قدر زندگی تان را بدانید. این فرآیند سبب می شود که انرژی مثبت وجودتان جریان پیدا کند و خود به خود موجب خلاقیت افزونتر زندگی تان میشود و اما گام دیگر عفو و بخشش خود است.
شما هم احتمالاً با مشکلات بمانید، بسازید و ستیز کنید. عقب نشینی موقتی هم اشکالی ندارد، کمکی است به شما تا دوباره به زندگی بازگردید. قبل از هر چیز خود را مشمول عفو قرار دهید.
خطاها و لغزش های گذشته را به خود ببخشایید. از شکنجه کردن خویش به گناه عقل و درایتی که باید در گذشته به خرج می دادید و ندادید دست بکشید.
فراموش کنید که در موقعیتی به جای جسارت، احتیاط کردهاید و در موقعیتی دیگر که احتیاط شرط عقل بوده، بیپروا بوده اید. عصبانیتهای بی مورد را فراموش کنید.
فراموش کنید که در جایی در احقاق حق خود کوتاه آمده اید. بگذرید که در برخورد با سخنان تند و درشت، احساسی را جریحه دار کردهاید.
نوشته شده توسط: الهه ناز
چرا دعا می کنیم؟
شاید برایتان جالب باشد که آگاه شویم دعا در زندگی ما انسانها چه اثراتی به همراه دارد. امروزه اکثر ما انسانها فکر میکنیم دعا کردن هیچ تاثیری در زندگی و موفقیت ما ندارد.
گاهی ما، خداوند را محدود میکنیم به زمان و مکان مشخصی و دعای ما امکانپذیر نیست مگر در زمان و مکان معینی. بعضی از ما سحرگاهان هنگامی که خداوند هنوز خورشیدش را بر ما نتابانده، دعا میکنیم، بعضی دیگر شبانگاهان دیرهنگام زمانی که روز به اتمام رسیده و سکوت شب فرا رسیده است. بعضی در اتاق کوچکمان و بعضی در پشتبام خانه، بعضی در کلیسا و بعضی دیگر در رختخواب. گاهی چنان با این زمان و مکان معین انس میگیریم که دعا کردن در شرایطی دیگر برایمان غیرممکن میشود.
دعا کردن فوایدی دارد که باعث ایجاد سلامت جسمانی در انسانها میشود و کلیه این مزایا قابل اثبات هستند.
دعا، صحبت کردن با خالقی است که به شما هستی بخشیده، دعا یعنی برقراری ارتباط با یگانه خالق هستی.
خداوند به تکتک مخلوقاتش علاقه دارد و برای آنها ارزش قائل است. زمان دعا کردن باید این کار را با اعتقاد و ایمان کامل انجام دهید و مطمئن باشید که خداوند صدای شما را میشنود و روزی به شما پاسخ خواهد داد. اگر به دعا کردن ایمان نداشته باشید، چیزی بیشتر از آرامش نصیبتان نخواهد شد. برای رسیدن به حاجات، باید اعتقاد داشته باشید که خداوند به شما علاقهمند است و منتظر شنیدن صدای شماست. او همیشه به شما کمک خواهد کرد تا نقاط خالی موجود در زندگی خود را به نحوی پر کنید.
بیایید از هر فرصتی برای صحبت کردن با خدا استفاده کنیم. بیایید رابطه خود را با خدایمان صمیمیتر و دوستانهتر کنیم.
خداوند از ما میخواهد که با او صادق باشیم و در سختی، غم و عصبانیت یا در آسایش، خوشی و شادی با او در ارتباط باشیم. او ما را در هر لحظه میخواهد، پس ما نیز باید هر لحظه با او در ارتباط باشیم.
زمانی که دست به دعا بلند میکنید، نه تنها خداوند با روی باز به شما پاسخ میدهد، بلکه با این کار درهای زندگی خود را به سمت او باز نمودهاید و به راحتی با قلب و سپس تمام وجودتان عجین میشود. دعای شما به منزله دعوتی است که باعث میشود باریتعالی به زندگی شما قدم بگذارد.
ما دعا میکنیم خداوند کنترل امور زندگیمان را به عهده گیرد و در تمام شرایط ما را یاری کند چرا که ما آفریده شدهایم تا با خدا راز و نیاز کنیم و فقط از این طریق میتوانیم به سعادت و خوشی دست پیدا کرده و معنای حقیقی زندگی را دریابیم.
نوشته شده توسط: الهه ناز
زندگی خالی است ان را پر کن
زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو
زندگی یک معادله است موازنه کن
زندگی یک معما است ان را حل کن
زندگی یک تجربه است ان را مرور کن
زندگی یک مبارزه است قبول کن
زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن
زندگی یک سوال است ان را جواب بده
زندگی یک موفقیت است لذت ببر.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو
زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن
زندگی دعا است ان را مرتب بخوان
زندگی درد است ان را تحمل کن
زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی
نوشته شده توسط: الهه ناز
رعایت فرهنگ ترافیک در جاده زنــــــــــــــــــــــــدگی خطر:مراقب رفتارهایمان باشیم.یک عمل نا به جا می تواند قلب های زیادی را به درد آورد.
عبور ممنوع:ورود هرگونه یاس و نا امیدی به قلب ها ممنوع.
راه بن بست است:راه نا امیدی همواره بن بست است و به جایی نمیرسد.پس در مواقع ناامیدی راهتان را عوض کنید.
آزاد راه:شادی و امید همچون یک آزاد راه بی انتهاست.با وجود آنها همیشه جایی برای ادامه دادن باقیمانده است.
دست انداز:زندگی همیشه آرام و دلخواه پیش نمیرود.خود را آماده کنیم تا در دست اندازهای مسیر و مشکلات غافلگیر نشویم.
ایست:به حریم خصوصی افراد وارد نشویم.
رعایت حق تقدم:در قضاوت کردن عجله نکنیم.برای دیگران هم حقی قائل شویم.
پست امدادی صلیب سرخ:ایمان به خدا و اعتقاد به این که او همیشه و در همه لحظات با ما و دوستدار ماست بهترین و موثرترین درمان و راه حل برای تمام مشکلات است.
عبور از دو طرف ممنوع:گاه برای حفاظت از خود و حریم شخصیمان لازم است روابطمان را با دیگران محدود کنیم.